اسلامی متفرقه

آموختن را از قرآن آموختم

نوشته شده توسط Hedayatullah Zaheb

در خبر است که علم‌آموزها سه نوع اند، غیرحرفوی‌ها، بیرون‌رونده‌ها و ماهرین. غیرحرفوی‌ها کسانی اند که به‌مجرد خواندن و یا آگاهی از یک موضوع هیجانی شده و می‌پندارند که موضوع را کاملاً درک کردند؛ مثلاً مقالۀ در مورد موجودات فرازمینی خواندند فکر می‌کنند دراین‌باره بسیار علم‌دارند و در هر جا هر بحثی باشد بالای همین موضوع آمده و موضوع‌های زمینی را به شکلی از اشکال به فرازمینی کشانده و بلند پروازانه می‌خواهند علمیت خویش را ثابت سازند، بیرون رونده‌ها از سوی دیگر برای خود یک سرحد دانایی تعیین می‌کنند و از آن درجۀ دانایی نمی‌خواهند پیش بروند؛ مثلاً می‌خواهند دریکی از بخش‌ها فلسفه، دین، سیاست، اجتماع و غیره علم حاصل کنند، وبالآخره گروه اندک ماهرین اند که پیشرفتشان حدود ندارد و همیشه دنبال پیشرفت اند و می‌خواهند امروزشان بهتر از فردا باشد. مطالعۀ قرآن با ساختار اعجازی آن یک علم‌آموز غیر حرفوی را مجبور به ماهرشدن می‌سازد، زیرا قرآن کتابی است که با هر بار خواندن به بینش و فراست خواننده می‌افزاید.

قرآن پاک پس از حمد و دعا در سورۀ فاتحه و احوال مؤمنین، منافقین و کافران در سورۀ بقره در نخستین صفحات خویش از موجودات دیگری در داستان خلقت صحبت می‌کند. با آغاز داستان خلقت دیده می‌شود که الله (ج) به ملائکه امر می‌کند تا به آدم (ع) سجده کنند و ابلیس از این کار ابأ می‌ورزد. علم آموز غیر حرفوی در اینجا نتیجه‌گیری می‌کند که ابلیس از جنس ملائکه بوده و از چیزی ساخته شده است که ملائکه از آن ساخته شده است. یک غیر حرفوی با این‌قدر معلومات هیجانی شده و فکر می‌کند حقیقت ابلیس و ملائکه را درک کرده است ولی با ادامۀ مطالعه درمیابد که ملائکه هیچ‌گاه سرپیچی الله (ج) را نکرده و هر آنچه به آن‌ها فرمان شود همان می‌کنند. در اینجا علم آموز غیر حرفوی به علم آموز بیرون رونده مبدل شده و برای خویش سرحد تعیین می‌کند تا دریابد که چطور ملائک الزام‌الاجرا از امر فرمانروا سرپیچی کرده است. رفته‌رفته علم آموز به سورۀ کهف رسیده و درک می‌کند که فرمان الله (ج) تنها مختص ملائکه نبوده بلکه ابلیس که از جنس جن است و ساختار متفاوت از ملائکه دارد و فرمان سجده تنها اطلاق به ملائکه نسبت کثرت آن‌ها بوده است و جن (ابلیس) چون با ملائکه یکجا بوده شامل این فرمان شده است. برای یک بیرون رونده این‌قدر معلومات کافی است اما قرآن حس کنجکاوی وی را بر انگیخته و اجازه نمی‌دهد تا بیرون رود تا اینکه از سایر حقایق این موجودات (جن‌ها) مانند ساخته‌شدن آن‌ها از آتشی غیرقابل رؤیت، خودمختار بودن این موجودات، صاحب عقل بودن آن‌ها، خوب بودن بعضی و بد بودن بعضی از این موجودات، باخبر نشود و به‌این‌ترتیب قرآن یک علم آموز غیر حرفوی را به یک علم آموز ماهر مبدل می‌سازد.

قرآن از تاریخ می‌گوید و حاوی چندین داستان تاریخی است، اما این داستان‌ها در جاه‌های مختلف همرا با پندها، برداشت‌های که باید از فرآیندهای تاریخی داشت و تأثیرات تصامیم تاریخی قدرتمندان و زیردستان بالای جامعه و حکومت، بیان شده است تا یک علم آموز درک کند که مقصد اصلی تاریخ‌نگاری و مطالعۀ تاریخ پند گرفتن از آن است نه یادگرفتن داستان (در حقیقت قرآن در این داستان‌ها می‌گوید اگر از تاریخ نیاموزی محکوم به تکرار آن می‌شوی) اما قرآن سورۀ یوسف را نیز دارد که مانند سایر کتب تاریخی از آغاز کودکی یوسف (ع) تا مسن شدن وی داستان زندگی آن حضرت (ع) را پیهم بیان می‌کند تا نشان دهد که تاریخ‌نویسی نباید فراموش شود ولی در جریان این داستان نیز پندهای زیادی گفته می‌شود تا بازهم بیان دارد که مقصد تاریخ چیست.

قرآن درحالی‌که بسیار حجیم نیست، حاوی احکام امرونهی بوده و قوانین بشری را به‌شکل عجیبی بیان می‌دارد. الله (ج) می‌توانست قوانین را مانند قوانین دست‌ساختۀ بشر ماده‌وار بیان کند اما قرآن گاهی نهی را در قالب امر بیان کرده می‌گوید خلاف آن‌را نباید کرد و گاهی امر را در قالب نهی بیان کرده و می‌گوید خلاف آن‌را بکنید؛ مثلاً گاهی می‌گوید ظلم نکنید یعنی خلاف آن عدالت بر پا دارید و گاهی به عدالت امر می‌کند تا ظلم نکنید. قرآن فصل یا سورۀ بنام احکام و قوانین ندارد بلکه احکام و قوانین قرآن در تمام قرآن گنجانیده شده و در جریان داستان‌ها و مثال‌ها و طوری بیان شده است که می‌آموزاند قوانین نباید به‌طوری خشک بیان شود و بشر را بدون دلیل به آن مقید بسازد بلکه بیان می‌دارد که این کار معروف مفادهای ذیل را داشته و این کارهای نهی نقصان‌های ذیل را دارا می‌باشد تا بشر به خوشی خود پابند قوانین باشد و اینکه تمام احکام در یک سوره یا فصل به‌شکل ماده‌ها بیان‌نشده است می‌آموزاند برای درک چیزی، از موضوعات پیرامون آن ازنخست تا آخر تا حدالامکان آگاهی حاصل کرده و بعد استنتاج شود.

قرآن کافران را کر، کور و گنگ معرفی می‌کند درحالی‌که آن‌ها چشم، گوش و زبان دارند اما برای تصریح درجایی می‌گوید: و گروهي از آنان به‌سوی تو نگاه مي‏كنند (اما گوئي هيچ نمي‏بينند) آيا تو مي‏تواني نابینایان را هدايت كني هرچند نبينند؟! <1> که با خواندن آن انسان درک می‌کند که یک‌بعدی نبوده بلکه نگاه کردن و دیدن باهم فرق دارند. انسان با چشم ظاهری نگاه می‌کند ولی با چشم دل حقیقت چیزهای را که نگاه کرده می‌بیند. تنها با این نوع نظام آموزش مشکلات امروزی کاملاً درک شده و راه حل آن دریافت میشود زیرا انسان امروز نگاه می‌کند اما نمی‌بیند و حقیقت پشت حجاب‌های نگاهی، شنوایی و گفتاری پنهان است.

بالآخره قرآن از سیاست گرفته، تا مسائل جامعه‌شناسی و اقتصادی کوچک و بزرگ همه را با ساختار متذکرۀ فوق بیان می‌کند ولی برای درک این بیانات بر علاوۀ تداوم مطالعۀ قرآن به دل بیدار و حس‌های دوبعدی ظاهری و باطنی ضرورت است که متأسفانه امروز عدم موجودیت چنین حس‌ها بسیار کاملاً احساس می‌شود.

الله (ج) در قرآن می‌گوید: و این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر هر چیزی و هدایت و رحمت و مژده‌ای برای تسلیم‌شدگان (به‌فرمان های خدا) ست<2>. برای دریافت بیان این هر چیز از قرآن باید آن‌را به کثرت، بافکر و تعمق و با حس‌های ظاهری و باطنی مطالعه کرد، زیرا معانی که در قرآن به‌حیث بزرگ‌ترین معجزه بیان‌شده است لایتناهی بوده و با هر بار مطالعه جواب هزاران سؤال خویش را می‌توان از قرآن دریافت چنانچه خود قرآن چنین می‌فرماید: بگو اگر درياها براي (نوشتن) كلمات پروردگارم مركب (رنگ قلم) شوند، درياها پايان مي‏گيرند پيش از آنكه كلمات پروردگارم پايان يابد، هرچند همانند آن (درياها) را به آن اضافه كنيم!<3>

با تأسف برخورد قرآن ستیزان و اکثریت کسانی‌که خویشتن را پیرو قرآن می‌دانند با این کتاب بسیار غیرمنصفانه، غیرعلمی و غیرمنطقی می‌باشد. اکثریت مسلمانان به‌حیث پیروان این کتاب الهی، تا حال این کتاب را مطالعه نکرده و یا در بهترین حالت روخوانی کرده‌اند و بعضی از مسلمانان هم از قرآن استفادۀ ابزاری می‌کنند؛ مثلاً سال‌ها به نام جهاد با حکومت‌ها و یاگروه‌های مخالف خویش می‌جنگند و از آیات جهاد میگویند ولی زمانی‌که حکومت‌ها و یا بادارانشان جیب‌هایشان را مملو سازد بازهم از آیات قرآن مانند “والصلح خیر” استفاده می‌کنند. دین‌ستیزان نیز به این مرض مبتلا بوده و برای نقد قرآن بخش از یک آیه را آورده و بخش دیگر آن آیه و آیات دیگری مربوط به همان آیه را که الفاظ آن آیه را تشریح داده است می‌گذارند و به بسیار بی‌باکی به نقد قرآن می‌پردازند درحالی‌که اگر همین کار را یک مسلمان در حق کتاب یکی از کتاب‌های ضد دینی کند سروصدایشان برآمده و میگویند کتاب مکمل را بخوان بعد میدانی مقصد نویسنده چنین نیست. به زبان بسیار ساده و مثال بسیار بسیط این حالت را میتوان چنین توضیح داد؛ فرض شود کسی بنویسد: من تمام انسان‌ها را می‌کشم درصورتی‌که آن‌ها همنوعان خویش را بکشند و به تمام انسان‌ها کمک می‌کنم درصورتی‌که به انسان‌های دیگر نیکی کنند. کسانی‌که این گوینده را دوست دارند بخشی از گفتۀ وی را که می‌گوید “من تمام انسان‌ها را کمک می‌کنم” گرفته و میگویند ببینید چقدر انسان خوب است و کسانی‌که با گوینده حس بدبینی دارند بخشی از گفتۀ وی را مانند “من تمام انسان‌های را می‌کشم” گرفته و او را اهریمن معرفی می‌کنند. گفتۀ هر دو جناح در حق گوینده بی‌انصافی است زیرا او از قاتلین نفرت دارد ولی طرف دارانش وی را متهم به کمک به تمام انسان‌ها می‌کنند که قاتلین نیز شامل آن‌ها می‌شود و گفتۀ بدبینانش بی‌انصافی بزرگ‌تر است زیرا آن‌ها وی را متهم به خواست قتل تمام بشریت می‌کنند، ولی در این میان تنها کسانی‌که حق‌جو هستند قضاوت درست می‌کنند زیرا آن‌ها گفتۀ آن شخص را خوانده و مقصد وی را درک کرده اند.

اگر مسلمانان امروزی در مطالعۀ قرآن مداومت داشته و دنبال دریافت حقایق از قرآن پاک باشند نه دین‌ستیزان می‌توانند در جامعۀ اسلامی شبهات در مورد این معجزۀ الهی ایجاد کنند، نه دین‌فروشان می‌توانند از قرآن استفادۀ ابزاری کنند و نه خودشان به گمراهی می‌روند.

به امید ترویج مطالعۀ قرآن در جوامع اسلامی!

  1. سورۀ یونس؛ آیۀ 43؛ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْظُرُ إِلَيْكَ أَفَأَنْتَ تَهْدِي الْعُمْيَ وَلَوْ كَانُوا لَا يُبْصِرُونَ (۴۳)
  2. سورۀ النحل؛ آیۀ 89؛ …وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ (89)
  3. سورۀ الکهف؛ آیۀ 109؛ قُلْ لَوْ كَانَ الْبَحْرُ مِدَادًا لِكَلِمَاتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِمَاتُ رَبِّي وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَدًا (۱۰۹)

در بارۀ نویسنده

Hedayatullah Zaheb

پاسخی بگذارید