اجتماعی اسلامی متفرقه

ربوده‌شده توسط موجودات فرازمینی

نوشته شده توسط Hedayatullah Zaheb

موترم در بیابان خشک و بی‌سروپا از کار افتاد، تا چشم کار می‌کرد اثری از حیات جز چند درخت خشک و بی‌پر و برگ که نشانده عمر چندین صدسالۀ این درختان بود و چند سرابی که تشنه‌های بی‌فکر را به‌سوی خویش می‌کشانید چیزی دیده نمی‌شد. در حالت کلافگی و ناامیدی سایۀ متحرک و سریع چشمانم را به‌سوی آسمان کشانید، چیزی غیرقابل‌باور و چیزی که تنها در فلم‌های تخیلی دیده بودم را به چشمان خویش مشاهده کردم. بشقاب‌پرندۀ به‌سرعت غیرقابل‌باور نشست نمود و تا از حیرت به خود بیایم در توقیف موجودات فرازمینی بودم که مرا به‌سوی بشقاب‌پرنده می‌کشانیدند، حیرتم به‌زودی به ترس و لرزیدن مبدل شد، زیرا درک کردم که این موجودات با شور و شوق از پارچه‌پارچه کردن و کباب کردن من صحبت می‌کنند. هنوز در میز توقیف به خود نیامده بودم که یکی از این موجودات که از لحن آمرانه‌اش پیدا بود دارای مقام والای میان این موجودات است، حاضرشده و بسیار مؤدبانه لب به صحبت گشود. بعد از سلام آرام‌کننده گفت: خوردن موجودات زمینی یکی از تفریح‌های دلپذیر ماست… آه! چه سخت است که چنین مرگ فجیعی را تصور کنی، لرزیدنم شدت گرفت و درحالی‌که ترسم را درک کرده بود ادامه داد: ولی جز فرهنگ ما این است که موجودات هوشمند را نمی‌خوریم و برای اینکه بدانیم آیا عاقل هستی و یا خیر باید عاقل بودن ترا آزمایش کنیم.

با اشارۀ دست او پرده سیاهی که تا اکنون فکر می‌کردم دیوار است، بالا رفت و پشت شیشۀ آن دو فرد در صندلی‌های توقیف دیده و یک موجود فرازمینی را بالای سرشان یافتم. موجود فرازمنی همراه من گفت: آن‌ها صدای ما را نمی‌شنوند و ما صدای آن‌ها را می‌شنویم و آزمایش عقل تو این است که پس از مباحثۀ آن‌ها قضاوت کنی کدام‌یک برنده‌اند. یکی از آن دو مرد لباس قرون‌وسطی به تن داشت، مو‌های غیر مرتب، سرپوش که نشان ده مسلمان بودنش می‌کرد و ریش‌بلند داشت و در مقابل مرد دیگر دریشی سیاه، نکتایی سرخ و پیراهن سفید به تن داشته و کاملاً یک آقای مدرن می‌نمود. با خود گفتم این موجودات هم احمق‌اند از اول معلوم است که هر مباحثۀ باشد این فرد مدرن برنده خواهد بود… هنوز غرق افکار بودم که موجود فرازمینی اتاق مقابل، مرد با ظاهر قرون‌وسطی را مخاطب قرار داده گفت: چندین صدسال می‌شود ما ترا آزمایش هوش می‌کنیم و هنوز تصمیم نتوانسته‌ایم بگیریم که آیا عاقلی و یا غیر عاقل پس امروز باید ثابت شود و تو باید با فرد مقابلت مباحثه کنی که تمدن چندین صدسال قبل شما بهتر بود و این مرد باید ثابت کند که تمدن آن‌ها بهتر است و هرکس برنده شد آزاد می‌شود. کشمکش عجیبی بود، روزی رسیده بود که باید تصمیم بگیرم تمدنی را که بالایش افتخار می‌کنم و تمدنی را که در آن زندگی می‌کنم و علیه آن صدای مبارزه بلند کرده‌ام، در عمل و درحالیکه زندگی ام وابسته به آن است انتخاب کنم. مباحثه آغاز شد و اولین سخن را مرد مدرن که عقل من پیش قضاوت برد وی را کرده بود آغاز کرد.

مرد مدرن: من با این جاهل چه بحث کنم؟ ولی به‌خاطر که توقیفم بحث را از جامعه آغاز می‌کنم. تمدن ما چهرۀ جهان را تغییر داده، جهان را به دهکدۀ کوچک مبدل ساخته است، ما امروز اعضای فامیل و جامعه را هفت‌دریا دور باهم وصل کرده‌ایم، امروز کار انسان را توسط ماشین انجام می‌دهیم، امروز هرکس تصمیم خویش را خود می‌گیرد، حقوق بشر در سراسر جهان در حال ترویج است، پوهنتون‌ها و کتابخانه‌ها همه‌جا به چشم می‌خورند، علم پیشرفت بی‌سابقه داشته است، به زنان حقوق داده‌ایم و گذشته از همه ما حتی قانون حقوق حیوانان را نیز ساخته‌ایم.

مرد قرون‌وسطی بدون اینکه از جاهل خطاب شدن خود عصبانی شده باشد با خونسردی گفت: بله! قبول دارم شما این‌همه را کرده‌اید اما آیا فکر کرده‌ای این‌همه را انسانی و اخلاقی کرده‌اید یا خیر؟ شما چهرۀ جهان را تغییر داده‌اید و زیبا ساخته‌اید ولی اگر جهان را چند شهر تعریف کنیم ولی اگر کرۀ خاکی را در نظر بگیریم شما برای ساختن چند شهر زیبا و منفی ساختن انسانیت و اخلاق، طبیعت را مکدر ساخته‌اید، با وصل فاضلاب به آب‌های روان نعمت خدا را ملوث ساخته‌اید، با قطع جنگل‌ها زیبایی طبیعت را لکه‌دار ساخته‌اید و برای منافع، اتموسفیر را مملو از دودهای مضر ساخته‌اید. مواصلات تمدن مدرن قابل‌تمجید است اما فاصله‌های که بنام فردگرایی میان فامیل‌ها و اعضای جوامع ایجادشده است فراتر از هفت‌دریا بلکه هفت کهکشان است، در زمان ما معلومات در مورد جوامع سراسر جهان اندک بلکه ناچیز بود اما تا چهل فامیل اطراف خویش را شناخته از خوشی و غم آن‌ها باخبر بودیم، در زمان ضرورت کمک می‌کردیم، طوری نبود که همسایه دیوار خویش را نشناسیم، کسی را نمی‌گذاشتیم گرسنه بخوابد، اتصال مجازی میان خویشاوندان نبود اما اتصال دل‌ها قائم‌تر از اتصال فوتون‌های نوری امروز بود و همه چنگ زده بودند به این اصل که قطع رحم از محرمات کبیره محسوب شده و قطع صلۀ‌ رحم هم‌ردیف با فساد در زمین است “فَهَلْ عَسَیتُمْ إِنْ تَوَلَّیتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکمْ“… اگر (از این دستورها) رویگردان شوید، جز این انتظار می‌رود که در زمین فساد و قطع پیوند خویشاوندی کنید؟. تمدن شما بسیار عالی است که کار انسان را ماشین انجام می‌دهد و انسان آسوده‌تر از گذشته می‌نماید اما جواب شما نسبت با ماشین‌سازی انسان و گرفتن آرامش درونی آن‌ها چیست؟ ما آن‌زمان شب و روز کارهای شاقه می‌کردیم، ولی خوش بودیم چون ما انسان‌سازی می‌کردیم و برای زندگی کردن می‌خوردیم برای خوردن زندگی نمی‌کردیم و خوشی ما دربند داشته‌های ظاهری نبود بلکه خوشی ما در ایمان ، امید، دلداری و تسلی دادن یکدیگر و توکل به خالق بود و ما با اصل “قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ“… همانا مؤمنان رستگار شدند، فلاح را یافته بودیم. چه بگویم از حقوق بشر شما، حقوق بشر مدرن تنها فرد را بشر می‌داند اما افراد را بشر نمی‌داند؛ مگر نمی‌بینی که یک فرد کشته شود تمام دنیا درد فریاد می‌زنند و زمانی‌که قتل‌عامی صورت می‌پذیرد توجیه می‌شود، ولی حقوق بشر ما بسیار ساده و بدون تعصب بود ما بسیار ساده می‌گفتیم “مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْس اَوْ فَسَاد فِى الاَرْضِ فَکَاَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً وَمَنْ اَحْیَاهَا فَکَاَنَّمَا اَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً“…
(هر کس انسانى را بدون ارتکاب قتل، یا فساد درروی زمین بکشد، چنان است که گویى همه انسان‌ها را کشته و هر کس انسانى را رهایى بخشد چنان است که گویى همه مردم را زنده کرده است) و “یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ للهِ وَلَوْ عَلَى اَنفُسِکُمْ اَوِ الْوَالِدَیْنِ وَالاَقْرَبِینَ“… اى کسانی‌که ایمان آورده‌اید! همواره و همیشه قیام به عدالت
کنید. براى خدا گواهی دهید، اگرچه به زیان شما، یا پدر و مادر و نزدیکانتان بوده باشد!. ما اولین تمدنی بودیم که به زنان حق دادیم، در تمدن ما بود که زنی در مقابل امیرالمؤمنینی که کسری و قیصر از هیبتش می‌لرزیدند ایستاده شده و برایش گفت حق نداری مهر ما را محدود کنی زیرا الله (ج) آن‌را محدود نکرده است و آن امیرالمؤمنین که خادم مردم بود باکمال میل پذیرفت، اما ما زنان را در قالب‌زن بودن آن‌ها حق دادیم و برخلاف تمدن مدرن هیچ‌گاه کوشش نکردیم آن‌ها را نخست مرد ساخته بعد حق آن‌ها را بدهیم. می‌آیم به علم، واقعاً علم در زمان شما پیشرفت بی‌سابقه داشته است، اما نباید از یاد برد که اولین پوهنتون، اولین کتابخانه و اولین شفاخانه را ما بنا کردیم و ما علم را به‌خاطر پول نمی‌آموختیم، شفاخانۀ ما از امراض تجارت نساخته بودند و ما…. قبل از اینکه حرف‌های او تمام شود مرد مدرن حرفش را قطع کرده گفت: پس می‌خواهی بگویی اگر تمدن کهنۀ شما می‌بود علم پیشرفت بیشتر از امروز می‌داشت؟

مرد قرون‌وسطی: نه خیر من چنین ادعای ندارم زیرا ماکسانی نبودیم که نخست بنام اصلاح، ویتامین عذارا کشیده و بعد ویتامین‌های کیمیائی مضر را به‌خاطر پول در آن بیفزاییم، ماکسانی نبودیم که از حقوق حیوانات صحبت کنیم و بعد بنام تغییر جنین و حرص آن‌ها را عذاب دهیم تا گوشت و شیر بیشتر بدهند، ماکسانی نبودیم که زمین را ویران ساخته و خود در فکر مریخ و مهتاب باشیم برای ما اصل اول علم “فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُپس بدان (علم داشته باش) كه هيچ معبودى جز خدا نيست و استفادۀ علم برای ما فراتر از چوکات تعیین‌شده‌ی الله (ج) نمی‌رفت، پس اگر ما می‌بودیم سلاح اتمی نمی‌ساختیم تا زمین را در معرض خطر قرار دهیم زیرا ما به‌حیث خلیفۀ الله (ج) مکلف به بهتر ساختن زمین هستیم و نمی‌توانیم زمین را به‌خاطر فواید کوتاه‌مدت و چند فرد در معرض خطر قرار دهیم، ما نظام بانکی الکترونیکی که در آن سرمایه‌های اعوام به سرقت برده می‌شود نمی‌ساختیم و ما پیشرفتی را که برای انسان روبات برای آمیزش جنسی می‌سازد تا به پرتگاه تباهی و حیوانیت کشیده شود به زباله‌دانی می‌انداختیم.

مرد مدرن: مغز تو توسط افکار کهنه شسته شده است و تکرار لفاظی‌های کهنه بنام عدالت و تمدن از زبان کسی‌که تحت سلطۀ شاهان مستبد بسر برده، دموکراسی را تجربه نکرده شعاری بیش نیست.

مرد قرون‌وسطی: بله! متأسفانه خلافت ما به‌زودی به شاهی‌ها مبدل شد ولی در اکثر آن شاهی‌ها نیز حرف اول را عدالت می‌زد و در مقابل عدالت الهی هیچ‌کس ایستادگی نمی‌توانست و مانند امروز برای مردم خیال باطل دموکراسی داده نمی‌شد که یک فامیل ( ارتباط آن‌ها اگرچه خونی نیست ولی طبقه‌ای است) همیشه حکومت کنند و برای مردم گفته شود حق انتخاب از آن آنها است. بگذار برایت داستان یکی از این شاهان که مستبدش می‌نامی بنام سلطان مراد بگویم.

سلطان مراد قصد ساختن مسجدی را کرد و بهترین معمار زمان را برای این کار انتخاب کرد، پس از ساخت مسجد، ساختمان مسجد سلطان را خوشش نیامد و از روی خشم دست معمار را قطع کرد.

جوی خون از ساعد معمار رفت — پیش قاضی ناتوان و زار رفت

آن هنرمندی که دستش سنگ سفت — داستان جور سلطان باز گفت

گفت ای پیغام حق گفتار تو — حفظ آئین محمد کار تو

سفته گوش سطوت شاهان نیم — قطع کن از روی قرآن دعویم

قاضی به خشم آمده و شاه را احضار کرد و بعد برایش آیۀ “وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَالْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌو در (تورات) بر آنان مقرر كرديم كه جان در مقابل جان و چشم در برابر چشم و بينى در برابر بينى و گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان می‌باشد و زخم‌ها
(نيز به همان ترتيب) قصاصى دارند… با شنیدن آیۀ قرآن رنگ شاه پرید و سر در مقابل حکم الهی خم کرده، دست از آستین بیرون کشیده و برای قطع شدن دست خویش آماده‌شده و آنگاه معمار متضرر آیۀ قرآن را “وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ“… و خشم خود را فرومی‌برند و از مردم درمی‌گذرند و خداوند نیكوكاران را دوست دارد، تلاوت کرده از گناه شاه درگذشت.

بله! این‌چنین است مساوات و عدالت در تمدن ما.

بالآخره از بیشترگویی میگذرم چون بحث آن‌ها ساعت‌ها طول کشید و همین‌طور با خشم مرد مدرن و خونسردی مرد قرون‌وسطی ادامه داشت. بعد از اختتام بحث دوباره پردۀ سیاه کشیده شد و من ماندم و تصمیم به قضاوتی که زندگی‌ام به آن وابسته بود. با خود فکر می‌کردم گفته‌های مرد قرون‌وسطی بیشتر جنبۀ عرفانی و دینی داشت و گفته‌های مرد مدرن بیشتر واقعیت‌گرا ( نه حقیقت‌گرا) بود و برای نجات جانم باید مرد مدرن را انتخاب کنم ولی بعد فکر کردم که آزمایش اصلی خود این زندگی است و استقامت در این حالت جز آزمایش می‌باشد، بناءً حقیقت‌گرایی را نسبت واقعیت‌گرایی ترجیح داده سخن دلم را شنیده و مرد قرون‌وسطی را انتخاب کردم. با این انتخاب از مرگ با درس‌های ذیل نجات یافتم:

وقتی راه الله (ج) را بگیری الله (ج) راه هر راه را برایت آسان می‌گرداند و از مشکل می‌رهاندت.

همیشه باید تکیه‌بر واقعیت‌ها نکنی بلکه حقیقتی را که دل می‌بیند بهتر از واقعیتی که می‌نماید می‌باشد.

ظاهربینی گرچه در کوتاه‌مدت بهتر باشد ولی در درازمدت می‌تواند غلط ثابت شود.

مردم را نباید بنا به ظاهر قضاوت کرد.

الحق که ” اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ“… خداوند، ولي و سرپرست كساني است كه ايمان آورده‏ اند، آنها را از ظلمتها، به سوي نور بيرون مي‏برد.

<

p style=”text-align: center”>به امید بیداری امت اسلام!

در بارۀ نویسنده

Hedayatullah Zaheb

پاسخی بگذارید