در انتخابات 2016 میان هیلاری کلینتن و دونالد ترامپ از دو حزب مخالف و مشهور امریکا رقابت تنگاتنگ انتخاباتی وجود داشت و خانم هیلاری کلینتن طبق پیشبینی اکثریت مردم دنیا با 3 میلیون رأی بیشتر نسبت به رقیبش آقای ترامپ، قرار بود که برندهای این انتخابات گردد. اما ترامپ برخلاف میزان رأی و حدس مردم، توسط رأی الکتورل کالج (304 در مقابل 227) درست در زمانی که میزان صادرات چین نسبت به امریکا افزایش یافته و یک رقیب اقتصادی قدرتمندی در مقابل امریکا در جهان سر بلند نموده بود، به ریاست جمهوری رسید. امریکا بیشتر از یک قرن به یکهتازی اقتصادی و صادرات خود در جهان ادامه میداد. در سال 2015 این مقام را چین از امریکا دزدید و ممتاز بیشترین حجم صادرات در جهان شد، و در این هنگام آقای ترامپ توسط رأی یک گروه مخصوص افراد در امریکا به قدرت رسید. گروهی که از افراد ثروتمند و قدرتمند امریکایی تشکیل شده و رأی اینها بر رأی و تصمیم تمام مردم امریکا ارجحیت دارد، کیست؟ و اینها چه زمانی و بر چه مبنای این تصمیم را میگیرند؟ آیا اینها جز همان گروههای هستند که اقتصاد جهان را در دست داشته و تمام سرنوشتهای جنگ و صلح و بحرانهای جهان را ترسیم مینمایند؟
امریکا بیشتر از یک قرن عمدهترین صادرکنندۀ محصولات تجاری در جهان بوده و بیشتر از نیمقرن حاکم مطلق سیاسی در جهان میباشد. این هدیه را جنگهای اول و دوم جهانی به امریکا بخشید. در جنگ اول و دوم جهانی که کشورهای اروپائی درگیر جنگ بودند و جوانانشان را از مزارع به خطوط اول جبهه فرستاده و کارخانههای تولید محصولات اکثراً بسته شدند، امریکا برای آنها محصولات فرستاده و آنها در بدلش به امریکا طلا میدادند. به همین دلیل است که امریکاییها شعار دارند که جنگ برای اقتصاد سودمند است درصورتیکه شما در آن درگیر نبوده ولی برایشان ابزار بازرگانی بفروشید. کشورهای اروپائی که در جنگ دوم جهانی مصروف تخریب یکدیگر بودند، امریکا سالها از این جنگ به دور بود و در بدل طلاهای اروپا به آنها محصولات و کالا میفرستاد. از این بابت درآمد امریکا افزایش یافت که درآمد امریکا در سال 1943 میلادی دو برابر درامد آن در سال 1939 و سه برابر درامد سال 1933 آن کشور شد. هنگامیکه در سال 1945 میلادی جنگ دوم جهانی رو به خاتمه بود، وضعیت لجامگسیخته اقتصاد جهانی بخصوص در ممالک اروپائی و چالشهای آن فرصت طلائی را در اختیار امریکا و اقتصاد آن گذاشت. در اواخر جنگ جهانی دوم در جولای 1944، امریکا کنفرانس BRETTON WOODS که نمایندگان از 44 کشور جهان (متفقین/امریکا و انگلیس) در آن اشتراک داشتند، را در شهر برتون وودز ایالت نیوهمپشابر امریکا برگزار نمود. در این کنفرانس پیشنهاد گردید که برای تجارت آزاد جهانی به یک پول واحد نیاز است. چون امریکا در آن زمان بیشتر از هر مملکتی اندوختههای طلا داشت (احتمالاً دو بر سه طلای ذخیروی جهان)، و بیشتر از آسیب جنگ جهانی دوم در امان مانده بود، دالر را منحیث پول واحد برای تجارت جهانی پیشنهاد نمود، و متعهد گردید که در بدل هر اونس طلا 35 دالر بپردازد. ممالک اروپایی نیز که شدیداً به پول و حمایت امریکا محتاج بودند، این توافق را امضاء کردند؛ این در حالی بود که نمایندۀ شوروی با این طرح مخالفت کرده بود و گفته بود که تمام تجارت جهانی در دست امریکا میافتد. این گونه دالر پشتوانۀ اکثریت پول های جهانی شد و پشتوانۀ دالر را طلا تشکیل میداد. نقش دالر بهعنوان ستون فقرات اقتصادی دنیا در جابجایی ارزشهای ناشی از فعالیتهای اقتصادی، آیندۀ اقتصاد جهانی را تحتالشعاع جدی قرارداد بهگونهای که در سال 1948 ایالاتمتحده نزدیک به 50%سهم اقتصاد دنیا را تصاحب کرد. امریکا که صلاحیت چاپ کاغذ (دالر) را پیدا کرده بود بیشتر از اندوختههای طلای خویش پول چاپ کرد و به کشورهای مختلف اروپائی کمکهای مالی و قرضه میداد و از این طریق در امور داخلی آنها مداخله میکرد و انتخابات آنها را به تقاضای خود فرمولبندی میکرد. بهطور مثال “جورج مارشال” وزیر خارجه امریکا مردم ایتالیا را تهدید به قطع کمکهای مالی امریکا به این کشور در صورت پیروز شدن حزب کمونیست در این مملکت، میکرد که بعداً آقای “مارشال” در سال 1953 جایزۀ صلح نوبل را نیز برنده شد. “رامادیه” صدراعظم فرانسه (1948) گفت: “با هر قرضی که میگیریم (از امریکا) کمی از استقلال خود را میدهیم”. امریکا به این طریق همان هفت گام یک امپراتور را طی میکرد. این هفت گام یا مرحله تبدیلشدن به امپراتوری طوری است که در گام اول یک مملکت با پول باارزش یعنی طلا یا نقره و یا ارزی که پشتوانه طلا یا نقره داشته باشد، آغاز میکند. در گام دوم وقتی کشور از نگاه اقتصادی و اجتماعی انکشاف کرد، شروع به سربار های عمومی[Nn1] اجتماعی مانند پروژههای بزرگ میکند. در گام سوم با بلند رفتن توانایی اقتصادی، قدرت سیاسیاش افزایش یافته که برای تأمین نظامی ارتش بزرگ هزینه میکند. در گام چهارم سرانجام قوای نظامی مورداستفاده قرار میگیرد و مهار هزینهها غیرممکن میشود. در گام پنجم این حکومت برای هزینهی مخارج جنگ، شروع به چاپ پول بیشتر به مقدار بینهایت کرده که از این طریق به ثروت مردم عام دستبرد میزند. گام ششم، زمانی است که از دست دادن قدرت خرید دوباره پول توزیعشده توسط مردم احساس شده و بازار باور خود را به این پول از دست میدهد. گام هفتم وقتی به وجود میآید که مردم و بازار، به طلا و نقره یعنی پول واقعی و ذخیره نمودن آن روی آورده و پول نقد ارزشش را از دست میدهد.
فعلاً امریکا در مرحله پنجم و ششم قرار دارد و تمام تلاشش را انجام میدهد تا ارزش دالر و قدرت اقتصادی و سیاسیاش را در جهان نگه دارد. جهت ارزیابی وضعیت امریکا در مطابقت با هفت مرحلۀ امپراتوری و نقش ترامپ در حفظ این امپراتوری، بهتر است چند موردی از تاریخ و سیاست امریکا بعد از جنگ دوم جهانی الی شرایط فعلی را یادآور شویم و ببینیم که اقدامات امریکا واقعاً به خاطر مسائل اخلاقی بوده و یا حفظ قدرت سیاسی و اقتصادی تکتاز جهانیاش؟
امریکا همیشه برای منافع ملیاش که عمدتاً همان منافع اقتصادیاش است، به کشورهای مختلف حمله کرده، کودتاهای مختلف را راهاندازی کرده، دولتهای منتخب را سرنگون کرده و از مخالفین سیاسی و مسلح دولتهای ضد منافعش حمایت کرده است. بهطور مثال امریکا رئیسجمهور گواتمالا آقای یعقوب آربنز (کشوری در امریکای مرکزی) و حکومتش را که در سال 1951 م برنده انتخابات شد، متهم به حمایت از کمونیستها میکرد. درحالیکه تنها 4 کرسی ازجمله 51 کرسی مجلس نمایندگان مربوط به حزب کمونیست میشد و هیچیک از اعضای کابینه وی از حزب کمونیست نبود. اما مرکز ثقل برنامههای آقای یعقوب آربنز را اصلاحات ارضی تشکیل میداد. از آن جمله مصادره اراضی کشت نشده وسیع مربوط شرکت United Fruit Company (امریکایی) بود که این شرکت صاحب تسهیلات تلفن و تلگراف کشور، ادارهکننده تنها بندر مهم گواتمالا در ساحل اقیانوس اطلس و صادرکننده انحصاری کیله در این مملکت بود. یکی از شعبات این شرکت مالک تقریباً تمامی خطوط آهن این کشور بود. “آن ویتمن” همسر مدیر روابط عمومی این شرکت، منشی شخصی رئیسجمهور آیزنهاور (امریکا) بود. در سال 1954 امریکا و این شرکت امریکائی با حمله نظامی باعث سقوط این حکومت منتخبشده و این شرکت دوباره مالک این کشور گردید. سوریه تنها کشوری در منطقه بود که از گرفتن کمکهای اقتصادی و نظامی واشنگتن سرباز زد. پذیرفتن کمکهای نظامی معمولاً به معنی حضور مستشاران و تکنیشنهای نظامی امریکا بود. در سال 1956 میلادی کودتای که توسط امریکا در سوریه بنیانگذاری شده بود ناکام گردید. بالاخره توسط داعش در دهه دوم قرن 21 به خاک و خون کشیده شد. این در حالی است که امریکا از بابت ظهور داعش، بالای کشورهای منطقه میلیاردها دالر اسلحه به فروش رسانید. تنها در سال 2014 میلادی پولی که امریکا از بابت فروش اسلحه بالای کشورهای خلیجفارس به دست آورد به 800 میلیارد دالر میرسید. ترامپ در اظهارات اخیر خود هدف از حضور در سوریه را نفت این کشور عنوان کرد. وی اعلان کرد که ما از نیروهای خود در سوریه برای اطمینان از حفاظت میادین نفتی شمال سوریه استفاده خواهیم کرد. وی همچنان گفت که من نفت را دوست دارم. کنگره ایالت متحده امریکا در 9 مارچ 1957 یک قطعنامه ریاست جمهوری را تصویب کردند که بنام دکترین “آیزنهاور” مشهور است. در این قطعنامه آمده بود که “ایالاتمتحده، صلح جهانی و حفظ استقلال و تمامیت کشورهای خاورمیانه را برای منافع ملی خود حیاتی تلقی میکند”. امریکا در سال 1992 پس از فروپاشی جماهیر شوری در راهنمای برنامهریزی دفاعی سالهای مالی 1994 تا 1999 خود گنجانیده است: نخستین هدف ما جلوگیری از پیدایش دوباره رقیب تازه، چه در قلمرو اتحاد شوروی سابق، یا جایی دیگر است، که همان تهدیدی را دربر داشته باشد که از طرف اتحاد شوری متوجه ما بود… ما باید منافع کشورهای پیشرفته صنعتی را بهاندازه کافی در نظر داشته باشیم تا آنها را از چالش با رهبری خودمان و یا سعی در تغییر نظم مستقر سیاسی و اقتصادی بازداریم… ما باید میکانیزم برای ممانعت از رقبای بالقوه داشته باشیم که حتی خیال گرفتن نقش منطقهای یا جهانی بزرگتری در سر نپرورانند.
در دهه 1960 میلادی هنگامیکه امریکا در جنگ ویتنام گیر افتاده بود و از سوی دیگر وضعیت اقتصادی چند مملکت اروپائی و آسیائی بهتر شده بود، کشورهای فرانسه و انگلستان خواهان برگرداندن دالرهای امریکا دوباره به امریکا و در بدل آن دریافت طلا مطابق تعهد کنفرانس “بریتون وودز” گردیدند. رئیس جمهور فرانسه چارلز دی گول از سال 1959-1969 و بعد در سال 1970 ذخیره دالر بانک مرکزی فرانسه را به طلا با امریکا معاوضه کرد و قدرت اقتصادی امریکا را کاهش داد. تقریباً حدود 50% ذخایر طلای امریکا میانسالهای 1960 الی 1971 ختم شد. در همان سال (1971) امریکا دوازده مرتبه بیشتر از طلای ذخیروی خود پول (دالر) چاپ کرده بود و ازاینرو در یک تنگناِ قرار گرفت. ” ریچارد نیکسون ” رئیسجمهور همان وقت امریکا در15 اگوست سال 1971 رابطه دالر با طلا را به حالت تعلیق آورد ودالر را شناور نمود. ازاینجا به بعد مشکل اصلی به وجود آمد و با چاپ دالر مشکلات امریکا به کشورهای دیگر منتقل شد. درست دو سال بعد از شناور شدن دالر، جنگ میان اعراب و اسرائیل به وقوع میپیوندد که منجر به دوباره با ارزش شدن دالر می شود. در کنفرانس بیلدر برگ که در سویدن دایر شد، تصمیم گرفته شد که جنگ میان اعراب و اسرائیل اتفاق بیافتد و در سال 1973 اعراب بالای اسرائیل حمله کردند. اعراب به بهانه حمایت اروپائیان و امریکایان از اسرائیل، صدور نفت به اروپا، امریکا و اسرائیل را قطع کردند که قیمت نفت به چند برابر افزایش یافت. اگرچه رضاشاه ایران فروش نفت را افزایش داده و حتی به اسرائیل نیز نفت به فروش میرساند. نمایندههای امریکا با محمدرضا شاه و شاه عربستان احمدی ملاقات کرده و درنتیجه با آنها قراردادی عقد کردند که این ممالک نفت خود را صرفاً و صرفاً به پول دالر بفروش برسانند. کشورهای اروپائی و آسیائی برای خرید نفت نیاز به دالر داشتند و این درست هنگامی است که قیمت نفت به چهار چند افزایش یافته است. از طرف دیگر این دو مملکت را تشویق کردند تا در بانکهای امریکائی سهم بخرند که رضاشاه در بانک راکفیلر سهم هنگفتی خرید و عربستان احمدی[i] (عربستان سعودی) [Mw2] به اسم سرمایهگذاری در اوراق بهادار دولتی امریکا، اوراق قرضه از امریکا خریداری کرد. وزارت خزانه داری امریکا سود حاصله از این سرمایه گذاری ها را برداشت میکرد که پس از چند سال به چندین تریلیون دالر میرسید. وزارت خزانهداری امریکا با این سود چندین شرکت امریکایی را استخدام کرد تا عربستان را بر اساس الگوهای غرب شکل دهند. بهاینترتیب دوباره دالرها به امریکا برگشت میکرد. رضاشاه که خیال امپراتوری کوروش کبیر را در سر داشت پول باقیمانده را از امریکا اسلحه خریداری کرد، کاری که امروز عربستان احمدی انجام میدهد. امریکا در بدل این معامله وعده در قدرت نگهداشتن آل سعود را در عربستان احمدی داد. چندی پیش ترامپ خطاب به سعودیها گفت که در صورت عدمحمایت امریکا، حکومت آل سعود دو هفته هم دوام نمیآورد، و یا هم گفت که اعراب بهجز پول دیگر هیچچیز ندارند. اما از حکومت سعودی حرفی در پاسخ شنوده نشد.
تقاضای مشابه از صدام حسین نیز در دهه 80 میلادی شده بود. صدام به کمک امریکا بعد از سرنگونی عبدالکریم قاسم به قدرت رسید. عبدالکریم قاسم که در سال 1958 میلادی بعد از کودتا در عراق به قدرت رسیده بود، فعالیتی را برای ایجاد یک سازمان بینالمللی بهمنظور مقابله باقدرت انحصارات نفتی غربی شروع کرد، که بعداً همین تشکیلات اوپک نام گرفت. او میگفت که سود و منفعت نفت عراق باید برای مردم عراق باشد. بر این اساس اخذ مالیات از شرکتهای نفتی را در دستور کار قرارداد و تهدید کرد که چند شرکت امریکائی و بریتانیائی را ملی خواهد کرد، که این اعمال برای امریکائیها و انگلیسیها خوشآیند نبود. در سال 1960 سازمان “سیا” برای براندازی وی به کمک صدام اقدام کرد. صدام، فردی که ابتدا به معاونیت حزب “بعث” رسید، رئیس را چون با دولت سوریه به توافق برای ایجاد اتحاد عربی رسیده بود، مجبور به استعفا کرد و بعد از به قدرت رسیدنش تعداد زیاد از رهبران حزب را اعدام نمود. ایران که در زمان رضاشاه اسلحه فراوانی خریداری نموده و عراقی که از بابت نفت، پول هنگفتی به جیب میزد باید میان هم میجنگیدند تا سلاحها مصرف و پول ذخیرهشده دوباره برای خرید اسلحه جدید از امریکا به مصرف میرسید. بالاخره در سال 1980 عراق بالای ایران حمله نمود که در ابتدا عراق اسلحه نظامی خیلی اندکی داشت اما در ظرف چند ماه تعداد زیادی طیارههای جنگی و اسلحه سبک و سنگین پیدا نمود. درست در همین سال اقتصاد امریکا رشد جهشی داشت که ارزش طلایی ذخیروی از دالر چاپشده امریکا افزایش یافت. این جنگ به مدت هشت سال دوام کرد تا اینکه عراق شکست خورد. اما بار دیگر به تحریک امریکا در سال 1990 صدام به کویت حمله نمود که از طرف امریکا و همپیمانانش مورد ضرب و شتم قرار گرفت. صدام که آهستهآهسته به انگیزه غربیها پی میبرد، فروش نفت به چین را به پول یورو آغاز میکند که برای امریکا از هر دو جهت خوشایند نبود. بالاخره صدام حسین به بهانه داشتن اسلحه کشتارجمعی سرنگون شد و امریکا در اخیر اظهار نمود که چنین اسلحهی دریافت نگردید؛ اطلاعات حاصله نادرست بود. از زمان سرنگونی صدام تاکنون در عراق بیشتر از یکمیلیون و دو صد هزار انسان کشتهشده است. سرهنگ قذافی نیز که به نیرنگ امریکا پی برده بود، فروش نفت را به دینار طلا آغاز کرد، باآنکه تمام وسایل ساخت بمب هستوی خویش را تسلیم امریکا کرده بود، بازهم با حمله نظامی امریکا سرنگون شد. مصدق صدراعظم رضاشاه که نفت ایران را ملی اعلان کرد نیز سرنگون شد و رضا شاه نیز که در اواخر در مصاحبههای خویش امریکا و غرب را به عدم صداقت متهم میکرد نیز در سال 1979 میلادی سرنگون شد. حکومت فعلی ایران نیز فروش نفت خویش را به پول یورو آغاز نمود که مورد تحریمات شدید امریکا قرارگرفته است.
امریکاییها این را میدانند که نفت خاورمیانه توسط اروپا، چین، جاپان و هند استفاده میشود، چنانچه ایالاتمتحده، خاورمیانه و نفت را کنترل نماید، درواقع بزرگترین رقبای خود، جاپان، چین، اروپا و هند را کنترل خواهد نمود. ازاینرو نیاز به یک جنگ میان کشوری در مناطق نفتخیز است. پس چهبهتر که جنگ میان عربستان احمدی و ایران باشد. عربستان احمدی که بیشتر از 700 میلیارد دالر را در این اواخر اسلحه از امریکا خریداری نموده که تنها بیشتر از صد میلیارد آن در زمان دولت ترامپ عملاً خریداری گردیده و متباقی سه صد میلیون دیگر نیز قرارداد شده است، باید در جنگی مصرفشده تا اسلحه دیگر خریداری نمایند. چنانچه شاهد هستیم که چندین بار به چاههای نفت عربستان حمله صورت گرفت، و اتهام آن را بالای ایران وارد نمودند. بااینکه عربستان احمدی دفاع راکتی پاتریوت امریکایی را با تکنیشنهای امریکائی در اختیار دارد، اما در مقابل حملات راکتی دفاع نمیکند، که خود نشانده حمایت امریکا از این حملات و در مقابل قرار دادن عربستان احمدی با ایران است. درست یکشب قبل از سفر عمران خان صدراعظم پاکستان به ایران جهت میانجیگری میان ایران و عربستان، نفتکش ایرانی موردحمله راکتی قرار میگیرد تا مگر ایران واکنش شدیدی نشان داده و روند مذاکره بر هم بخورد. از طرف دیگر در این جنگ تعداد زیاد چاههای نفت و مراکز استخراج و تصفیه نفت آسیب خواهند دید که قیمت نفت در جهان شدیداً افزایش مییابد. امریکا تاکنون از نفت کشور خود استفاده زیاد ننموده است چون استخراج نفت امریکا قیمت تمام میشود. در این اواخر ترامپ امر افزایش استخراج نفت امریکا را صادر نمود که خود هشداری است چون کمتر متضرر خواهد شد. با افزاش قیمت جهانی نفت، اروپا، چین، جاپان، هندوستان و دیگر ممالک صنعتی شدیداً به رکود اقتصادی مواجه میشوند که یکبار دیگر زمینه برگشت امریکا به قدرت بزرگ اقتصادی و سیاسی جهان را فراهم میکند، مانندی که بعد از جنگ دوم جهانی چنین اتفاق افتید. امریکا شدیداً دنبال ناامن شدن منطقه خلیجفارس یعنی مخزن نفت و گاز است. ترامپ به بهانه خروج نیروهای خود از مناطق خلیجفارس، عساکر خود را از مناطق تحت کنترل کُردهای سوریه خارج نمود و همپیمان وی، ترکیه، حملات بالای کردهای سوری را آغاز نمود. این در حالی است که حدوداً بین 9 تا 12 هزار جنگجوی داعش نزد کردهای سوریه اسیرند. آنها دوباره باید آزاد شوند چون نیاز به ظهور دوباره داعش در منطقه است. چندی قبل امریکا نیز اعلان کرده و جوسازی نموده بود که داعش در عراق دوباره در حال قوت گرفتن است. خروج امریکا از مناطق کردنشین سوریه، با شعار ترامپ که جنگهای بیسود را پایان باید داد و فرستادن سه هزار عسکر جدید به عربستان همراه است. همچنان تعداد زیاد اسلحه به عربستان کمک گردید اما با شرط اینکه پول آن را عربستان احمدی میدهد. امریکا در مقابل ممالک ضعیف از قوه نظامی استفاده کرده، و در مقابل ممالک نسبتاً قویتر از فشار تحریمها استفاده مینماید. تحریمها یک تعداد ممالک را تحتفشار قرار میدهد چون انتقال پول از طریق بانکها میان کشورها بهوسیله سیستم پولی سوئیفت صورت میگیرد که کنترل و مدیریت آن در دست امریکاست. در این اواخر یک تعداد ممالک مترقی مانند چین و روسیه متوجه نقش سازمان پولی جهانی و دالر روی اقتصاد جهانی و انحصار امریکا برجهان گردیدند. برای رهایی از دالر امریکا باید سازمان انتقال پولی دیگری ساخته شود که موازی با سوئیفت فعالیت نماید. چون انتقال پول از طریق سوئیفت باعث میشود که امریکا کنترل بر تمام انتقالات پولی داشته و در هر انتقال پول، مقداری پول به جیب امریکا بریزد و هرآنگاهی هر مملکتی را بخواهد تحریم نموده و انتقال پولی بانکها و تاجرهای آنها را متوقف و پول حسابهای آنها را فریز کند. ازاینرو یک تعداد ممالک، اتحادهای جدید چندجانبه و یا تبادلات دوجانبه پولی بین کشورها را شروع کردند تا از هژمونی دالر خارج شوند. چین اولین کشوری است که با 60 کشور جهان تبادلات غیر از دالر را برگزید. بهطور مثال میتوان توافق چین و روسیه در خصوص افزایش سهم پولهای ملی دو کشور در مبادلات تجاری را یادآور شد. لازم به ذکر است که 15% از کل تجارت خارجی روسیه با چین میباشد. همچنین اخیراً دولت چین تصمیم گرفته است تا قراردادهای خرید نفت را با استفاده از سازوکار پیمانهای پولی بر اساس “یُوان” واحد پول چین منعقد کند. همچنان رئیسجمهور روسیه اعلام کرد که دادوستد انرژی آن کشور را با طلای جامد (خشت طلا) انجام میدهد. شروع کمپاینهای خودجوش مردمی همچون کشور کانادا با شعار کالای امریکایی نخر، کالای کانادایی بخر و مواردی از این قبیل حاکی از تمایل جهان برای خروج از سیطره دالر و اسارت اقتصادی میباشد.
باگذشت بیش ازنیم قرن، اکنون 50% سهم تجاری امریکا پس از جنگ جهانی دوم به 22% تنزل یافته است. بااینحال سؤال اینجاست چگونه این سهم 22% موفق شده 78% از اقتصاد دنیا را تحتالشعاع قرار دهد، بهگونهای که با اعمال میکانیزم کنترلی جهت اقتصاد جهان را به سمت منافع این کشور هدایت نماید؟! در بهران مالی 2008 امریکاییها، 1.25 تریلیون دالر به پول امریکا اضافه کردند. بانک فدرال ریزرف امریکا (مالک چاپ دالر) اعلان کرده بود که هرماه به مقدار 40 بیلیون دالر به بازار زرق میگردد اما حالا به 85 بیلیون رسیده است که در یک سال بیشتر از یک تریلیون میگردد.
چشمانداز این ماجرا به کجا میانجامد و تا چه موقع ادامه میابد و طرح پرسشهایی از قبیل ترفندهای مختلف جابجایی ثروت از هر منطقه از جهان به سمت ایالاتمتحده بحثهای چالشبرانگیزی است که نظریه «اسارت اقتصاد جهانی» را تقویت مینماید. در حال حاضر سهم دالر آمریکا از کل ذخایر ارزی بانکهای مرکزی جهان حدود ۶۴% است، سهم یورو ۲۰% و سهم یوان تنها 2.5% است. کشورهای چون برازیل، روسیه، هندوستان، چین و افریقای جنوبی بانکی را بنام BRICS ساختهاند تا تبادلات پولی میان یکدیگر را از این طریق انجام داده و بهوسیله ارزهای غیر دالر این معاملات را انجام بدهند. یک تعداد کشورها بجای ذخیره نمودن دالر شروع به ذخیره نمودن طلا نمودهاند. بهطور مثال چین در سال 2000 میلادی حدوداً 700 تن طلای ذخیروی داشت که در سال 2010 نزدیک به 3000 تن و در سال 2012 نزدیک به 6000 تن میرسید.
امریکا میداند که قدرت دالر روبهزوال است و باید تمام تلاشهایش را کند تا آن را حفظ کند. با توجه به رایج شدن پول الکترونیکی و چالشهای آن از قبیل تعارض میان بانکهای مرکزی کشورها، سیاستهای ترامپ در حفظ و نگهداشت قدرت دالر قابلتأمل است، و این نظریه را که از این به بعد پشتوانه و قدرت پول اقتصادهای پیشرو و مولد میباشد را بیشازپیش تقویت مینماید (تغییر جهتگیری اقتصادی، متزلزل شدن پیمان تعرفه و تجارت، وضع تعرفهها و آغاز جنگ اقتصادی با چین، تحریم شرکتهای پیشرو چینی، و متمرکز نمودن مجدد تولید و تکنولوژی در ایالاتمتحده). امریکا میداند که بهزودی مرگ دالر رسیدنی است، و ارزهای دیگر روزبهروز جایگزین دالر میشود. بناءً سیستم دیگر پول، یعنی پول الکترونیک یا دیجیتال را در بازار عرضه کرده و برای آن سرمایهگذاری و تبلیغ مینماید و اسمش را بیت کوین مانده است. اگرچه ادعا میشود که مخترع بیت کوین شخصی بنام «ستوشی نکه متو» که یک اسم احتمالاً جاپانی است، میباشد، اما هیچکس از هویت اصلی وی خبر ندارد و 20% بیت کوین را در اختیار دارد. او بعد از اختراع بیت کوین ناپدیدشده است. اگر بیت کوین منحیث پول دیجیتال جایگزین پولهای فعلی شود، مانندی که امریکا سیستم سوئیفت و حکمرانی دالر را در جهان داشت، دوباره اقتدار مالی و پولی جهان را در دست میگیرد. به باور من بازی بیت کوین نیز بازی امریکا و یهودیان است که بیشترین ثروت جهان را در دست دارند.
در افزایش بهای جهانی نفت امریکا نقص نه بلکه فایده میکند. چون معاملات نفت به سطح جهان به دالر صورت میگیرد و امریکا دالر را بدون پشتوانه چاپ و عرضه میکند پس هرقدر قیمت نفت افزایش یابد، امریکا بیشتر کاغذ چاپ نموده و ممالک اروپائی، آسیائی و دیگر رقبا مجبوراً در بدل اجناس قیمتی از امریکا دالر به دست بیاورند. ممالک انکشاف یافته و صنعتی در یک مخمصه دیگر نیز گیر افتادهاند که نمیتوانند پول دالر را بیارزش کرده و سریعاً از معاملات جهانی دورنمایند چون آنها تریلیونها دالر پول در بانکهای خود ذخیره نمودند که در حدود 64% ارزهای ذخیروی بانکهای جهان را تشکیل میدهد و با کاهش ارزش دالر، این کشورها در یک هفته به ممالک فقیر مبدل شده میتوانند. چیزی که ترامپ خواستار آن است یعنی کاهش ارزش دالر، چون از این طریق ممالک دیگر را دوباره فقیر میسازد؛ بهطور مثال چین مقدار زیاد اوراق قرضه امریکا را خریداری نموده است. امریکا بیشتر از 20 تریلیون دالر قرض دار است که با کاهش چهار مرتبه دالر آن را باارزش 5 تریلیون دالر پرداختنموده میتواند.
چین هم دنبال دریافتن جایگاه خود در میان کشورهای نفتخیز است. به همین منظور یکی از خطور آهن از چین الی بغداد احداث خواهد شد که نفت به سادگی به چین منتقل شود و یا به عبارت دیگر دست امریکا از شرق میانه باید کوتاه شود. اما امریکا هرج و مرج را در عراق ایجاد کرد تا منطقه ناامن شده و از تطبیق این پروژه، همانند پروژه مس عینک افغانستان، جلوگیری شود.
امریکا از رقیبان نوظهور اقتصادی در هراس است، و در تلاش است تا به طرق مختلف، چه از طریق تحریمات، وضع تعرفهها، و یا هم کشانیدن آنها به جنگهای داخلی و یا بینالکشوری مانع رشد آنها گردد. حمایت بیدریغ امریکا از پاکستان و مسلح ساختن این مملکت با سلاح اتمی، و سپردن طیاره اف-16 بهطور رایگان و کمک میلیاردها دالر سالانه به اردوی این کشور، خود نشانده این است که امریکا پاکستان را برای مقابله با هندوستان، کشور شدیداً با رشد اقتصادی، آماده و حفظ میکند. چین هم که ازیکطرف با هندوستان در خصومت و رقابت منطقهای است و از طرف دیگر دست امریکا را از منطقه کوتاه میکند، دهن بُری را برای پاکستان بازنموده و یک تریلیون دالر در پاکستان سرمایهگذاری میکند. امریکا نیز به خاطر تحتفشار نگهداشتن دولت و نظامیان پاکستان، گروههای تندرو را محافظه میکند. جنگ داخلی و میان کشوری مرجع خوب درامد، مصرف و فروش اسلحه است. ازاینرو جنگهای از قبل برنامهریزیشده در نقاط مختلف وجود دارد. افغانستان اگر حکومت هوشیار و زیرک میداشت به بهانه تروریستان در پاکستان و حمایت آن کشور از تروریستان به ضد افغانستان، امریکا را تحتفشار جنگ با پاکستان قرار داده و سبب به وجود آوردن صلح در افغانستان میگردید. دخیل شدن پاکستان در جنگ غیر برنامهریزیشده و قبل از وقت، شدیداً با منافع امریکا در تضاد است. چون جنگ با پاکستان باعث تجزیه این کشور میشود. پس آنچه برداشت میشود، صلح و جنگ افغانستان ارتباط مستقیم به اقتصاد و سیاست جهانی دارد، طالبان صرفاً یک بهانهاند. صلح با طالبان بعد از 18 سال آن هم طوری که به طالبان حس برندگی می دهد، نشان می دهد که امریکا دنبال برنامه بزرگتر و مهمتر دیگری در منطقه است.
امریکا تورم را به دیگر ممالک صادر کرده است و از آنطرف ممالک جرئت حذف آنی دالر از ارزش جهانی ارز را ندارند. امریکا کاغذ بیپشتوانه یعنی یک تعداد کاغذ را با یک شماره درجشده روی آن، به تمام جهان میفرستد ولی آنها در بدلش اموال باارزش چون موتر، ماشین، یخچال، تلویزیون، کالا و غیره به امریکا میفرستند. اما اگر بخواهند دالرهای دریافت شده را دوباره به امریکا برگردانده و در بدلش جنس باارزش که در حقیقت همان طلا است بگیرند، امریکا به آنها جواب نه میدهد چون قبلاً در سال 1971 میلادی رابطه طلا و دالر را قطع کرده و پول دالر را بدون پشتوانه به حالت شناور درآورده است.
طلا منحیث پول واقعی به دلیلی ارزش رو به افزایش دارد که متعلق به هیچ کشور خاصی نبوده و هیچ کشوری نمیتواند مقدار آن را به خواهش خودش افزایش یا کاهش بدهد.
هیچ رئیسجمهور دیگر جرئت نکرده بود تا بیتالمقدس را پایتخت اسرائیل اعلان کرده و سفارت امریکا را به آنجا انتقال بدهد و بلندیهای جولان را جز خاک اسرائیل اعلان کند، اما ترامپ آن را انجام داد. «معامله قرن» را اعلان کرد که در آن رسماً حاکمیت فلسطین را سلب کرده و اسرائیل را دولت بزرگتر اعلان کرد. متأسفانه یک تعداد ممالک عربی که حلقه غلامی امریکا را در گردن آویختهاند چون عربستان احمدی، بحرین و امارات از این طرح حمایت کردند. سردار قاسم سلیمانی را در خاک عراق ترور کرد، چیزی که خلاف تمام قوانین و موازین بینالمللی است.
از تمام این نوشتههای بالا نتیجه میگیریم که دونالد ترامپ از قبل موردتوجه قرار داشت و طبق برنامه به ریاست جمهوری رسید. حتی در فیلم هالیوودی “دادخواهی شیطان” که در سال 1997 به نمایش گذاشته شد، نام از آقای دونالد ترامپ برده شده است. اگرچه فکر میشود که باید اولاً هیلاری کلینتون به قدرت میرسید اما نظر به وضعیت جهانی امریکا به ناچاری آمدن ترامپ را تعجیل بخشید. بهترین بهانه امریکائی ها همین است که ترامپ موردحمایت مردم امریکا قرار ندارد بلکه بر امریکا تحمیلشده است، و قصداً دیوانه نمایش داده میشود تا در آیندهها نیز تمام مسئولیت را بر دوش ترامپ انداخته بتوانند. سیاست تویتری و تصمیمگیریهای تک فردی همه بهانه است برای ملامت ساختن یک فرد در آینده. در عقب هر تصمیم و عمل امریکا تیمی از متخصصین نخبه دخیلاند. امریکا مملکتی نیست که در آن تصامیم تک فردی و هیجانی انجام شود. باید فردی «دیوانه نما» بتواند امریکا را از معاهدات بینالمللی چون برجام، راکتهای دوربرد، تغییرات اقلیم و غیره خارج کرده، بر کالاهای ممالک مختلف مانند چین تعرفه وضع نماید.
ترامپ خدمتگزار بسیار نیکی برای اسرائیل و یهودان که تعیینکننده سیاست امریکا هستند، هست. ترامپ ریاست جمهوری خود را در خدمت به اسرائیل تعریف میکند. چندی پیش ترامپ اعلام نمود، که بنا به خواهش اسرائیل او از توافق بینالمللی با ایران که بر اساس آن ایران از غنیسازی اورانیوم با درجه تسلیحاتی امتناع کرد، خارج شد. بهاینترتیب ترامپ بنا به گفته خودش، به نشانه قدردانی از نتانیاهو اظهاراتی را که طبق چند ماده جرم محسوب میشود، در کنفرانس مطبوعاتی مشترک با نخستوزیر اسرائیل روز سهشنبه، ٢٨ جنوری ٢٠٢٠ در واشینگتن بیان کرد. استحضاء ترامپ نیز ساختگی و برای فریب عوام بود. ترامپ بهانه جدیدی برای استحضاء خود به دست میدهد، اما برای انجام این، لازم بود دموکراتها موضع ضد اسرائیلی بگیرند. کاری که آنها هرگز انجام نمیدهند. و جمهوریخواهان نیز انجام نخواهند داد. هر دو طرف در حمایت از لابی اسرائیل ذینفع هستند.
با این بحثها و نتیجهگیری، میتوان حدس زد که ترامپ در دور دیگر انتخابات ریاست جمهوری امریکا نیز به اریکه قدرت تکیه زده و کارهای ناتمامش را تمام خواهد کرد.
وینستون
چرچیل گفت: هرقدر به گذشته دور بنگرید همانقدر آینده دور را میتوانید ببینید.
[i] : من می خواهم با نوشتن اسم عربستان سعودی که بنام یک خاندان ذکر می شود عزبستان احمدی بنویسم تا با مروج ساختن این اسم تسلط یک خاندان بر عربستان را زیر سوال ببریم
واقعا عالی پیشنهاد میکنم همه بخوانن