اسلامی سیاست های جرمی

نقش دین و آخر زمان در سیاست امریکایی

در این هیچ جای شک نیست که به اساس قوانین نا فذه در ایالات متحدهء امریکا جدائی دین از سیاست عملاً درج قانون اساسی آن کشور بوده است ومطابق قانون اساسی آمریکا دخالت دین در حاکمیت و حکومت ممنوع میباشد، اما این بدان معنی فقدان نقش دین در سیاست ایالات متحده امریکا نمی باشد و نیست. این نقش عملآ وجود دارد و آنقدر پر رنگ است که گفته می شود کسی که دین ندارد حتی نمی تواند در این کشور زعامت و بخصوص رئیس جمهور ایالات متحده امریکا گردد.
بسیاری از مردم مذهبی از نمایندگان خود در دولت انتظار دارند که سُنن و اعتقادات آنها در جریان سیاستگذاری محترم شمرده وجداً رعایت ګردد.

میشل دیلون استاد و رئیس پوهنتون علوم اجتماعی پوهنتون ایالتی نیوهمپشایر در این مورد ګفته است:
« سیاست در آمریکا همیشه تحت نفوذ جریان ها و نیروهای مذهبی است، اما نه همیشه به صورتی قابل پیش بینی. بسیاری از افرادی که از لحاظ مذهبی میانه رو هستند در سیاست خود خیلی « لیبرال » هستند.»
زعماء و رهبران سیاسی آنکشور برای رسیدن به اهداف سیاسی خویش در بیانات تبلیغاتی خویش همیشه به دین پناه برده ، و از دین ورهبران دینی کمک خواسته اند .
رهبران وسیاستمداران ایالات متحده امریکا بدین امر معتقد اند که در بی دین بودن نمیتوان برای این ملت زعامت وحکومتداری کرد.

انکار نباید ورزید که سیاستمداران امریکایی در زمان مقابله با کمونیزم و دهریت در جهان از سلاح دین، احزاب، سازمانها و گروه های اسلامی وبلا استثنا از سایر وسایل برای تحقق اهداف خویش و شکست کمونیزم در جهان و بخصوص در اتحاد شوری سابق و کشور های بلوک کمونستی استفاه کردند .

اکثریت مطلق رهبران کشور امریکاء در تبلیغات خویش بخصوص در دروان مبارزات انتخاباتی با ذکاوت وتدبیر به دین پناه برده اند ونقل قول های را از تورات و انجیل در بیانات خویش گنجانیده و به کار برده اند.
زعمای سیاسی کشور ایالات متحدهء امریکا قبل از لشکر کشی بعد از حوادث 2001 م در امریکا، علیه افغانستان وعراق از فضای اعتقادی مردم امریکا استفادهء وسیع بعمل آورده و وجورج بوش ( پدر ) رئیس جمهور قبلی عملاً به صورت علنی درهمین روز ها به کلیسا میرفت و برای پیروزی خویش در جنگ  به نظر خودش مقدس علیه مسلمانان کمک میخواست.

آقای جیمی کارتر رئیس جمهور ایالات متحده امریکا ء در بین سالهای ( 1977 الی 1982 ) ویکی از شخصیت پيشتاز دیموکراتهای امریکای که از لحاظ سیاسی انسان « لیبرال » بشمار میرفت ، عضویت کلیسای محافظه کار برتیست جنوبی را داشت.
او در زمان کمپین تبلیغاتی ریاست جمهوری خویش بر شعاری« حس کمک وترحم نسبت به همنوع خویش » تأکید بعمل آورد. نا گفته نماند که قرار تحلیل های که در این بابت توسط سیاسیون مراکز تحقیقاتی ایالات متحده امریکا صورت ګرفته یکی از عوامل عمدهء پیشی گرفتن وی در همچو شعار های وی بوده که به پیروزی اش در انتخابات ریاست جمهوری امریکا نیز منجر گردید.

محللین سیاسی مینویسند که:
یکی از عواملی که جیمی کارتر در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری به شکست مواجه شد، عدم حمایت محافظه کاران مسیحی طرفدار اسرائیل از اوبود. چون یهودان ( که نقش اساسی، عمده وکلیدی را در تعین سیاست ایالات متحدهء امریکاء دارند ) معتقد بودند که اگر کارتر در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری به پیروزی برسد در قضیهء صلح اعراب واسرئیل، رهبران اسرائیلی را تحت فشار قرار خواهد داد.

رونالدریگان (1981 الی 1989 ) نیز در انتخابات ریاست جمهوری خویش به ارزش های اخلاقی دینی اهمیت بسزای قایل بوده .

بعد از بقدرت رسیدن به چوکی ریاست جمهوری رهبران و شخصیت های راست گرای مسیحی را در مناسب و پست های مهم سیاسی جابجاء کرد.

بر مدارس دینی مسیحی و بخصو ص بر دارائی های رهبران دینی مسیحی وضع مالیات را تقلیل بخشید، اجازه خواندن نماز و سایر عبادات و مراسم دینی مسیحی را در مدارس مسیحی رسمآ اجازه داد و فیصله علمای مسیحی را در مورد سقط جنین قبول کرد.

آقای رونالد ریگن اتحاد شوروی کمونست را « امپراتوری شیطانی » مسماء ساخت و برای اولین بار برنامهء پُر مصرف و کمر شکن در رقابت برای کشور شوروی و حاکمیت روسهای یعنی برنامهء « جنگ ستاره گان» را پیشکش و روی دست ګرفت.

آقای رونالد ریگن از اصطلاح آرماگدون (جنگ نهایی که در اسلام ملحمه نامیده میشود ) استفاده بعمل آورد او به بکار بستن چنین اصطلاح مذهبی، حمایت همه جانبه امریکا از اسرئیل را به عنوان مهمترین وظیفه ملت ودولت امریکا ترسیم کرد.

نوسیندهء شهیر امریکا « جیمز ملیز » در مقاله خویش در سال 1985م در مجلهء « سن دیاگو » مینویسد:
ریگان در تصمیم گیری های سیاسی خویش ، از ایمان واعتقادش به پیشگویی های کتاب مقدس تأ ثیر می پذیرفت وهمیشه التزام وپابند بودن خویش را نسبت به انجام وظایف ودستورات خداوندی ، به عنوان عمل به خواست خداوند یا عمل به آنچه باعث تحقق پیشگوی های خداوند وظهور مسیح می شود ، یاد می کرد.

بنظرجیمز میلر سیاست های داخلی ، ومالی ریگان ، با پیشگویی های تورات ، چه از لحاظ افزایش بودجه کلی وعمومی دفاع ومذهب عمومی ملی یا از لحاظ مخالفت با دخالت دولت دراقتصاد وبرنامه های اجتماعی مبارزه با فقر وبیکاری مطابقت دارد . (کتاب مسیح یهودی وفرجام جهان ، نوشته : رضا هلال ونشر یه هلال 1383 ، ص 149 )

نفوذ لابی یهودی – صهیونستی بر سیاستمدران امریکا وبخصوص برتدوین کنندگان سیاست در امریکا برای همه واضح آشکار است . بر بنیاد همین نفوذ است که محور اصلی سیاست امریکا دردفاع بی چون وچرااز دولت اسرائیل مبدل گردیده است. تبلیغات بنیاد گرایان مسیحی به نفع دولت اسرائیل به حدی است که تقریبآ 25 در صد مردم امریکا عملا به این فرقه پیوسته اند واکثریت مردم امریکا بدین امر معتقد اند که به برکت حمایت دولت امریکا از اسرئیل خداوند به آنها روزی ونعمت میدهد .

تاثیر تبلیغات مذهبیون که از جانب دولت کمک وپشتیبانی میگردند ، چنان قوی وپر اهمیت است ، که همین حالا سر بازان امریکای نشانه تفنگ خویش را به سوی قرآن تجربه مینمایند . وسربازان اسپانیوی در عراق خود را نمایندگان مسیح می دانند واز شیوه های جنگ صلیبی استفاه بعمل می آورند . که نمونه های انسان دوستی شان در زندان ابو غرائیب عراق برای جهانیان واضح وآشکار است.

جورج بوش ( بوش دوم ) بعد از حوادث 11 سپتمبر 2001 برای اولین بار مانند پاپ اوربان دوم ، بیانیه دینی ایراد کرد واز جنگ صلیبی دوم سخن بعمل آورد .

بوش نه تنها ضرورتی ، برای ادامه سکو لاریزم وبی دینی را در ایالات متحده امریکا نمی بیند ، بلکه شخصآ بحیث پاپ مبدل گردیده وعملا اعضای کلیدی کابینه خویش را از شخصیت های مشهور کلیسا مقدس مسیحی تعیین میکند .

درزمان بوش در پوهنتون « رجینت » که از جمله مشهور ترین پوهنتون های مسیحی بشمار میرود ، محصلین بر اساس نورم های مذهب یهودی – مسیحی تعلیم وتربیه وبرای گرفتن وظایف ومناصب عالی در کشور پرورش خاصی مسلکی می یابند . (برای معلومات مزید به نشریه پرسمان شماره 21 1383 صفحات 10- 11 مراجعه فرماید. )

بوش پدر، همیشه چی در مبارزات انتخاباتی خویش به پست ریاست جمهوری وچی در سیاست های داخلی وخارجی خویش از عامل مذهب ، شعار ها واصطلاحات مذهبی استفاده بعمل می آورد . بنابر همین سیاست بود ، زمانیکه جورج دبلیو بوش ، بر اریکه قدرت سیاسی کشور نشست ، مذهب نقش بسیار اساسی وعمده را در عرصه سیاست سیاسی ، داخلی وخارجی امریکاء احتوا نمود .

جورج بوش زاییده تفکر هایی است که از سال ها پیش به وسیله مبلغان – انجیل در اذهان مردم امریکا در حال ترزیق است.

کاتبین قصر سفید در زمان جورج بوش پدر مینویسند، که در کتاب خاطرات پدر بوش در مورد ولادت بوش آمده است : زمانیکه در خانه بوش ( پدر ) طفلی بدنیا آمد ، نام اورا ( جرج واکر بوش ( walker Goarge Boucsh ) گذاشتند ، چراکه او اعتقاد داشت که فرزند او به مدت هفت سال بر زمین حکومت خواهد کرد ، وآنرا به عدد « 666 » مسمی کرد .

طوریکه در انجیل یو حنا آمده است شخص که در آخر الزمان بر زمین حکومت خواهد کرد نام او( عدد 666 ) را در بر خواهد داشت ( این شخص ضد مسیح یا همان دجال میباشد).ویک حکومت جهانی را رهبری خواهد کرد . جورج بوش پدر هم به افزودن نام میانی « واگر » به اسم جرج بوش ، فرزندی خویش تلاش کرد که طفلش همان ( عدد 666 آخر الزمان ) را داشته باشد . ( مسیح یهود ی ، جرج بوش ودیکتاور آرماگون ، 1383 )

666

«لودوبز ومولی ایونیز » دو ژورنالیست که در موردجورج بوش رئیس جمهور امریکا تحقیق بعمل می آوردند مینویسد :

« ایمان او عمیقآ شخصی وغریب است . با صراحت می توان گفت که بوش اطمینان دارد که برای مأ موریتی خداوندی برگزیده شده است » .(انجیل گرای مدرن ، اریک لوران روزنامه نگار وکارشناس سیاست خارجی امریکا )

یکی از خبر نگاران مینویسد :
زمانیکه از بوش در باره فیلسوف مورد علاقه اش سوالی بعمل آمد گفت : فیلسوف مورد علاقه من « مسیح است ، زیرا او قلب مرا تسخیر کرده است » .
جواب او در واقع انعکا س ر وحیه فر گرایی افراطی اش بود که از تمایلات مذهبی بنیاد گرایانه او بر خاسته بود . این همان چیزی است که در دین مسیحی از آن به عنوان
« ادراک شخصی » یاد می نمایند. ( زبان مذهبی بوش نوشته : علی عبد المحمدی ، روزنامه شرق 26 / 9 / 1392 )

در جریان مبارزات انتخابات ریاست جمهوری سال 2000، خبرنگاران از جورج دبلیو بوش پرسیدند که در زندگی از چه کسی الهام می گیرد، او با تمام وضاحت وقوت جواب داد : عیسی مسیح .

هکذا بوش در اولین پیام پیروزمندانه خویش بحیث رئیس جمهورمنتخب ا مریکا خطاب به مردم امریکا طی نطق رسمی گفت :
« فرشته ای بر فراز گرد باد قرار دارد وطوفان را هدایت می کند » .
توجه بایدکرد ، اولین خطاب ریاست جمهوری که از جمله خطاب به مردم ایالت متحده ومردمان سراسر جهان است ، با الفاظی تقریبآ مشابه به پیشگویی های تورات آغاز می یابد .
جورج بوش در عرصه تعلیمی اطفال بخصوص اطفال که در مکاتب دولتی مصروف تدریس اند ومشکلات تحصیلی دارند اعلام کمک ومساعدت مینماید ومیگوید که به مؤسسات مذهب جذب خواهند شد .

بوش بخاطر خوش نگه داشتن رهبران مذهبی در سال 2000 اعلام میکند که ک « قصد دارد ، بودجه مربوط به مؤ سسات تنظیم خانواده را که با سقط جنین موافق هستند در داخل وخارج امر یکا قطع کند .»
بعد ایراد این بیانیه هزاران نفر مسیحان افراطی وبخصوص انعده از مسیحیانیکه به بوش رأی داده بودند ، در واشنگتن دست به راهپیمائی زدند ، وخواستار لغو قانون  سقط جنین که از سال 1973 توسط دادگاه عالی کشور تصویب شده بو د،گشتند .

آلن لیشمن یکی از جمله مشهور ترین تاریخدانان کشور امریکاء طی تحقیقاتی مینویسد : اختلاط سیاست ومذهب ، توسط یک رئیس جمهور در دوهفته اول اشتغال ، در تاریخ امریکا بی سابقه بوده است . » ( انجیل گرای مدرن ، اریک لوران ، ژور نالیست وکارشناس سیاست خارجی )

خواننده محترم !
اختلاط مذهب با سیاست در ایالات متحده امریکا بعد از حوادث 11 سپتامبر به اوج خود رسید و شدت یافت .

بوش اصطلاح مذهبی « شیطان » را بعد از رئیس جمهور ریگن ، برای اولین بار در بیانات خویش مورد استفاده قرار داد .

بوش در سال 2001 در بیانیه خویش گفت :

« شیطان در بین ما است ( The evil is one among us ) از نظر بوش اسامه بن لادن وگروه القاعده شیطان بودند .»

بوش قبل از اشغال عراق وافغانستان اعلام داشت : « این کشور (آمریکا) ودوستان ما همگی در برزخی میان جهان پر از صلح وصفا وجهنمی پر از آشوب واختناق به سر می برند ودایمآ صدای زنگ خطر را می شنود. یک بار دیگر ، این وظیفه (از جانب خدا ) بر دوش ما نهاده شده که از آرامش وآسایش مردمان مان وامیدواری های نوع بشر دفاع کنیم وما این مسؤ لیت را با جان ودل می پذیریم … وبا اطمینان به پیش می رویم. زیرا این مسؤ لیت تاریخی به دوش کشوری نهاده شه است که شایستگی آن را دارد . »

بوش در سپتامبر 2002 اعلان داشت :
« ونور ( امریکا ) به تاریکی وظلمت ( دشمنان امریکا ) تا بیده است وظلمت هر گز بر نور فائق نخواهد آمد » .

بوش خطاب به سر بازان خویش گفت : هر جا که بروید ، حامل پیام امیدواری وصلح هستید … پیام که ازلی است وهنوز هم به قوت خود باقی است . قول عیسی مسیح ، اسیران وبردگان را آزاد کنید ! آنها که در قید وبند تاریکی وظلمت گرفتار آمده اند ، رهایی بخشید » . ( ازکتاب زبان مذهبی بوش نوشته : علی عبد المحمدی )

جورج بوش برای اولین بار بعد از 30 سال پاپ بندیکت شانزدهم را که در روز های سالگرد 81 سالگی اش قرار داشت ، به امر یکا دعوت نمود.

بوش. نه تنها خودش بلکه همسرش را غرض استقبال رسمی ودینی به میدان هوای اندروز در نزدیکی شهر واشنگتن با خود برد.واین اولین استقبال یک رئیس جمهور امریکا است که از یک رئیس دولت در میدان هوای بعمل می آورد .

پوش به نمایندگی از مردم امریکا وبخصوص به نمایندگی از پیروان کلیسای کاتولیک که تعداد شان به 70 میلیون نفر در امریکا ،میرسد. به شعار « رحمت خدا بر شما باد » از پاپ استقبال بعمل آورد.

بوش درمراسم استقبال از پاپ بندیکت گفت : برای اینکه پاپ مانع آن شد که « انسان طعمه آموخته های تروریسم وتعصب شود » پیام پاپ ، مبنی بر اینکه « خدا عشق است » ضروری است .

بوش در استقبال از مهمان خویش گفت : از اینکه پاپ « روز خاص خویش » را با مردم این کشور گذرانده ، احساس غرور می کند .

جورج بوش رئیس جمهور امر یکا در استقبال از پاپ بندیکت گفت :

کشورش « کشوری کاملا مدرن است اما تحت هدایت حقایق واعتقادات ازلی وابدی قرار دارد.» بوش در ادامه سخنان خویش ، افزود : « در جهانی که برخی از نام خدا برای تو جیه ومشروعیت دادن به ایجاد رعب ونفرت وقتل سو ء استفاده می کنند ، ما به پیام شما که خدا عشق است ، ضرورت داریم ».

بوش مسیحی متدین که روز یکشنبه در قطار اول کلیسا می نشیند ومصروف عبادت میگردد . حالا خواستار جدائی دین از سیاست صرف درکشور های اسلامی گردیده وسر بازانش نمایشات را در زندان ابو غرائب عراق براه انداخته وقرآن را نشانه تفنگ خویش قرار میدهند .
نقش دین درانتخابات ریاست جمهوری سال 2008

در انتخابات سال 2008 در ایالات متحده امریکا همه کاندیدان از جمله ( هیلاری کلینتون، باراک اوباما و جان ادواردز) در تبلیغاتی خویش باز هم از دین ومفاهیم دینی استفاده اعظمی بعمل آوردند.
شبکه تلویزیونی ( سی ان ان) آمریکا طی مصاحبه ای که با جان ادواردز یکی از کاندیدان ریاست جمهوری انجام داد چنین پرسش را بعمل آورد :
شما به « تکامل» اعتقاد دارید یا به « تکوین » ؟
جان ادواردز در جواب گفت :
من بهت کامل اعتقاد دارم .گرداننده پروگرام گفت : « شما به میلیون ها انسانی که روز های یکشنبه به کلیسا می روند و کشیش ها به آنها می گویند که درحقیقت جهان درشش روز خلق شد، چه می گویید؟ آیا این مردم اشتباه می کنند؟»
ادواردز: در جواب گفت : قبل از همه باید بگویم من درکلیسا رشد کردم و بزرگ شدم. من یک باپتیست هستم و فکر می کنم می توان ایمان خود را با ایده تکامل سازگار کرد. درواقع می توان به موضوع علمی تر نگاه کرد و فکر نمی کنم که اعتقاد من به خدا ومسیح با نظرم ناسازگار باشد.
گرداننده پروگرام : آیا انسان تکامل یافته آدم وحواست؟
ادواردز: من فکر می کنم که اراده خدا درهرقدمی که آدم برمی دارد حضور دارد. درواقع اراده خدا درهر اتفاقی که درزندگی من وبقیه افرادکره زمین می افتد، جاری است.
گرداننده پروگرام : نظر شما درمورد ازدواج همجنس گرایان چیست؟ آیا فکر می کنید که همجنسگرایان می توانند با هم ازدواج کنند؟
ادوارزد: نه! شما این سوال را شخصا ازمن پرسیدید. شخصا جواب من این است که خیر. اما فکر می کنم فرق است بین سیستم اعتقادات من ومسئولیت هایی که رییس جمهوری آمریکا دارد.
جدایی کلیسا و دولت درکشورمان هم به همین دلیل است. ولی افراد بسیار خوبی وجود دارند که من هم به آنها خیلی نزدیکم، ازجمله دخترم که در ردیف اول این سالن نشسته است که نظر کاملا متفاوتی با من دارند ومن احترام زیادی به آدم هایی می گذارم که عقیده متفاوتی نسبت به این موضوع دارند.
من فکر می کنم ما باید کاملا مراقب باشیم که رییس جمهوری آمریکا سیستم اعتقادی و ارزشی خود را به سیستم اعتقادی بقیه کشورتحمیل نکند. در این مورد خاص به نظرم این وظیفه دولت فدرال نیست که بگوید « سازمان های ایمان محور » مثل کلیسا، کنیسه ها و غیره چه چیزی را باید به رسمیت بشناسند وچه چیزی را نباید به رسمیت بشناسند.
گرداننده پروگرام :
اگر شما فکر کنید موضوعی ازنظر اخلاقی نادرست است و با آن مخالف باشید، آیا به عنوان رییس جمهوری ایالات متحده وظیفه ندارید که همان گونه که اعتقادادت اخلاقی تان می گوید، عمل کنید؟
ادواردز: نه، اعتقاد من به خدا و مسیح نقش بزرگی درزندگی من بازی می کند. اما من همچنین جدایی بین شغلم به عنوان رییس جمهوری ایالات متحده و مسئولیتی که در کشورم برای دربرگیری همه اعتقادات وارزش ها دارم را می فهمم. چرا که ما سیستم های ارزشی و اعتقادی بسیاری درآمریکا و جهان داریم. فکر می کنم باید به عنوان رییس جمهوری آمریکا باید به این ارزش ها احترام گذاشته شود. یکی از مشکلاتی که داریم این است که مردم خودشان را با یک هویت خاصی تعریف می کنند به جای اینکه به همه ادیان احترام بگذارند.

گرداننده پروگرام : آیا فکر می کنید کشور ما یک کشور مسیحی است؟
ادرواردز: نه، من خودم یک مسیحی هستم و تعداد مسیحیان نیز درکشور زیاد است. همچنین من یک عشق بسیار عمیق و خاضعانه ای برای سرورم عیسی مسیح دارم. ولی این دلیل نمی شود یهودیان و مسلمانان وحتی کسانی که به خدا اعتقاد ندارند، مورد بی توجهی واقع شوند. باید به عقاید آنها هم احترام گذاشته شود. این یکی ازبنیاد هایی است که دموکراسی ان ما برآن بنیان نهاده شده است.
گرداننده پروگرام : این سوالی که می کنم مانند اعتراف به کشیش نیست. مطمئنا دراین جلسه کلی کشیش و روحانی داریم. بزرگترین گناهی که درزندگی تان کرده اید چیست؟ آیا مایل هستید آنرا بگویید؟
ادواردز: خیلی سخت خواهد بود که فقط یک گناه خاص را به شما بگویم. من یکشنبه پنجاه وچهار ساله خواهم شد و اگر یک روزی باشد که دراین 54 سال گناه نکرده باشم کلاهم را بالا می اندازم. هر روز گناه می کنم و همه ما گناهکار هستیم. (We are all sinners) به همین خاطر است که باید از خدا تقاضای بخشش کنیم…اگر بخواهم یک گناه بگویم نمی شود لیست گناهان من خیلی زیاداست .
باراک اوباما ودین:
باراک اوباما در مبارزاتی انتخاب ریاست جمهوری خویش در اجتماعی از رهبران کلیسا وسازمانهای موسوم به « ایمان‌محور» است. گفت‌وگویی باگرداننده پروگرام « صبح آمریکایی» شبکه‌ی سی‌ان‌ان انجام داد .
اوباما درمورد سوالی : فکر می‌کنید خدا در جنگ علیه تروریسم طرف چه کسی می‌ایستد؟ آیا خدا طرفدار سربازان آمریکایی است؟ چنین گفت :
من همیشه آبراهام لینکلن را در دوره جنگ داخلی آمریکا به یاد می‌آورم که می‌گفت ما نباید سؤال کنیم که آیا خدا طرف ماست یا نه بلکه باید این سؤال را مطرح کنیم که آیا ما طرف خدا هستیم؟ و من فکر می‌کنم این سؤالی است که همه ما باید ازخودمان بکنیم، درهر جدالی—چه سیاسی و چه نظامی—که آیا ما طرفدار دستوراتش هستیم یا نه؟ آیا ما در راه پیشبرد عدالت و آزادی هستیم؟ آیا از خواهران و برادرانمان حفاظت می‌کنیم؟ و این روشی که من خودمان را ارزیابی می‌کنم که کاری که می‌کنیم درست است یا نه؟
سوال : رئیس‌جمهوری (جورج دبلیوبوش) در مورد « خیر» علیه « شر» صحبتی بعمل آورده است . آیا شما با استفاده از چنین اصطلاحاتی موافق هستید ؟
جواب : فکر می‌کنم در جهان شر وجود دارد. به گمانم وقتی هواپیمایی با ساختمان تصادف می‌کند و افراد بی‌گناه کشته می‌شوند شر است.
خشونت و بی‌رحمی، هرجا که اتفاق می‌افتد، نماد شر است. فکر می‌کنم همه ما ملزم هستیم که هر جا چنین شری را می‌بینیم با قدرت تمام علیه آن اقدام کنیم. وقت‌هایی در تاریخ ما بوده است که لازم شده که وسایل جنگ را مهیا کنیم. فکر می‌کنم جنگ‌های داخلی آمریکا، جنگ عادلانه‌ای بوده است. باور دارم که از بین بردن فاشیسم و مطمئن شدن از اینکه اروپا آزاد شود، کار درستی بود. چیز دیگری که در مورد آبراهام لینکلن جالب است این است در زمان جنگ‌های داخلی آمریکا به رسمیت شناختن این موضوع بود که اگرچه ما عادلانه در چیزی درگیر هستیم، به این معنی نیست که زمان‌هایی وجود ندارد که ما خارج از عدالت رفتار می‌کنیم. مثال ماجرای ابوغریب آشکارا چیزی است که باید از آن خجالت‌زده باشیم، حتی اگر موافق جنگ باشیم. من باور دارم گوانتانامو وتصمیم اینکه بدون اینکه مردم را بدون هیچ اتهامی در بازداشت نگه‌دارند، غیرعادلانه است. خطر استفاده از « خیر » علیه « شر» در مورد موضوع جنگ این است که تا آن حدی که باید، در مورد اقدامات خودمان منتقد نخواهیم بود و این چیزی است که من خیلی نگران آن هستم.
مسأله مهم این است که ما نسبت به افراد دیگر جامعه مسؤولیت داریم. و این مسؤولیت‌ها نه فقط از طریق کلیساها، کنیسه‌ها، مساجد و معابد، نه تنها فقط در خانواده خودمان، بلکه باید از طریق دولت نیز مورد توجه قرار گیرد. اینها بخشی از چیزهایی است که کشور فوق‌العاده‌ای را که در آن زندگی می‌کنیم ساخته است. ما مایل هستیم به استقلال و خوداتکایی خود ببالیم و اینها صفات مهمی هستند. ولی ما به این نقطه رسیدیم برای اینکه با هم اوج و فرود داشتیم. فکر می‌کنم این جان‌مایه آن چیزی است که طی سال‌های گذشته در سیاست‌مان گم کرده‌ایم.
نقطه شروع ریاست جمهوری من این خواهد بود که این موضوع را احیا کنم و بگویم ما در همه زمینه‌ها با هم هستیم. ایمان من بر این موضوع مستحضراست. تعهد اخلاقی من برای تحقیق این خواسته نیز از ایمانم نشأت می‌گیرد.
حال چگونه ما تشخیص می‌دهیم چنین ایمانی را؟ چگونه مطمئن می‌شویم که چنین ایمانی زنده است و چیزی نیست که فقط در حرف زدن ما به کار رود؟
بنظر من یگانه عاملی که موجب خشم امریکایی ها در برابر اسلام گردیده است اینست که چرا دین اسلام تاهنوز از تحریف ودستبرد مصؤ ن مانده است . وچرا مسلمانان تا هنوز به اساسات متین کتاب الله ( قرآن عظیم الشان ) وسنت پیامبر صلی الله علیه وسلم پابند هستند .
عامل ترس غرب از اسلام ناشی از ریشه مذهبی اسلام نیست ، بلکه عامل ترس که غرب وایالات متحده امریکا خواستار جدائی دین اسلام از سیاست میگردند اینست : که ریشه های سیاسی اسلام از قوت وصلابت قوی و بزرگی برخوردار میباشد .
یکی از این ریشه ها مفهوم جهاد است که از اصول اسلامی بشمار رفته وموجب وحشت غرب در طرح ریزی سیاست خارجی خود با جهان اسلام شده است .

غرب با طرح شعار آزادی، دموکراسی ومبارزه علیه تروریزم وبنیاد گرایی، اخوانیت وسلفیت ، طالب ، وداعش تبلیغات وسیعی را در جهان اسلام براه انداخته اند .
ولی سؤال بعمل می آید که عامل تشدید بنیاد گرائی ، سلفیت وداعشیت در جهان اسلام کی بوده است ؟ وکی باعث اوج گرفتن بنیاد گرائی ، سلفیت وداعشیت در جهان اسلام وبخصوص کشور عزیز ما افغانستان گردید ه است .

جواب واضح است که عامل تمام این مصیبت ها وبدبختی خود ایالات متحده امر یکا ،و تجاوز ، مداخله وتوطیه های سری وعلنی آنها میباشد .

دین اسلام که مردم افغانستان وجهان بدان معتقد آند عبارت از دین است که همه چیزش سیاست است .

فراموش نباید کرد حتی عبادت در اسلام ( نماز ، روزه ، زاکات ، حج وغیره … ) سیاست است .

دین مقدس اسلام چنان دین با عظمت است که برای همه عرصه های زندگی قانون وپرگرامی خاص ومنظمی دارد .
در قوانین واحکام اسلام امور سیا�سان است .

دین اسلام برای ملیت خاصی نیست ، اسلام دین تنها برای مسلمانان نیست ، دین اسلام دین نیست که تنها وتنها برای افغانها ، اعرا ب ویا عجم آمده باشد، دین اسلام متعلق به همه عالم بشریت بوده ، رنگ ، پوست ، نژاد ، زبان ، برایش ارزش ندارد ، واصلآ به آن ارزش هم قایل نیست .
در دین اسلام ملیت خاصی مطرح نیست . دین اسلام برای اتحاد واقعی تمام ملل جهان آمده است . دین مقدس اسلام خواستار امت بزرگی بنام آمت اسلام میباشد.

اسلام صرف دین دیروز نبود بلکه اسلام دین امروز بوده ودین است که تا ابد در روی زمین باقی خواهد ماند .

چه زیبا فرموده اند : دین اسلام به ذات خود ندارد عیبی هر عیبی که است در مسلمانی ما وفهم ما از اسلام است .

در اسلام فقط یک قانون وجود دارد وآن قانون الهی است وبس ، دین اسلام دین است که در مسیر تکامل انسان حر کت می کند وهمه تلاش وکوشش خویش را تنها وسیله دستیابی به خیر وبرکت وپیشرفت مادی ومعنوی معرفی میکند .

دین اسلام دین است که با دگرگونی شرایط و او ضاع واحوال وتطور زمان وتغیر مکان قابل انطباق است پاسخگوی نیاز های فطری ، اجتماعی ، اقتصادی ، سیاسی وبطور خلاصه پاسخ گوی نیاز های مادی ومعنوی بشری است .

دین اسلام دین است که دلها را با رابطه برادری ، برابری ، الفت ، محبت با هم نزدیک می سازد ، وآنرا پیوند میدهد ، صداقت ، امانت ، اتحاد ، همکاری ، صمیمت را در جامعه به وجود می اورد ، بغل ، حسادت ، کینه ، بد گمانی ، را از درون انسانها می زدائید . با ظالمان ، متجاوزین ، جنایتگاران ، خائینین ، منافقان ، ریاکاران ، به مبارزه بر خاسته واز نیکو کاران ، مخلصان ، مصلحین وخدمت گاران به عنوان دوست الله یاد میکنند. ارزش های پوچ افتخار به آبا واجداد ، قوم وملیت ، زبان و ثروت ، مقام ومنزلت ، رنگ ، نژاد وهمه افتخارات را از اعتبار دور انداخته تنها فضیلت ، تقوای ، ایمان واخلاص را ملاک کرامت وشرافت قرار داده است.
در حديث مبارک ازحضرت أَنَس رضي اللَّه عنه روایت است که پیامبر صلی الله علیه وسلم در حدیثی میفرماید : « لاَ يُؤْمِنُ أَحَدُكُمْ حَتَّى يُحِبَّ لأَخِيهِ مَا يُحِبُّ لِنَفْسِهِ » متفقٌ عليه.
( مؤمن شمرده نمی شود يکی از شما تا دوست داشته باشد برای برادرش آنچه را برای خويش دوست می دارد.)
همچنان در حدیث دیگری از ابن عمر رضي اللَّه عنهما روایت است که َّ رسول اللَّه صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّم فرموده :
« المُسْلِمُ أَخُو المُسْلِم، لا يظْلِمُه، ولا يُسْلِمه، منْ كَانَ فِي حَاجَةِ أَخِيهِ كَانَ اللَّهُ فِي حاجتِه، ومَنْ فَرَّج عنْ مُسْلِمٍ كُرْبةً فَرَّجَ اللَّهُ عنْهُ بِهَا كُرْبَةً مِنْ كُرَبِ يوْمَ الْقِيامَةِ ، ومَنْ ستر مُسْلِماً سَتَرهُ اللَّهُ يَوْم الْقِيَامَةِ » متفقٌ عليه.

( مسلمان برادر مسلمان است بر او ظلم نمی کند، او را به دشمنش تسليم نمی دهد، کسی که در صدد برآوردن نيازمندی و حاجت برادرش باشد، خداوند در برآوردن حاجتش ياری اش می نمايد. و کسی که مشکل مسلمانی را حل کند، خداوند در برابر آن مشکلی از مشکلات روز قيامت او را می گشايد و کسی که عيب مسلمانی را بپوشاند، خداوند در روز قيامت عيب او را می پوشاند.)

دین اسلام دین اعتدال ومیانه روی است ، افراط وتفریط را قبول ندارد ، همان گونه که اهمال وبی بندو باری را نمی پذیرد وهیچ کسی را به چیزی که خارج از توان وقدرت او باشد مکلف نمی نماید.

اصلاح زندگی دینوی واخروی بشر هر دو مورد توجه دین بوده وهست ، هر چند این دو هدف در طول یک دیگر قرر دارند وبا یک دیگر تعارض وتزاحمی ندارد.

دنیا گرچه مقدمه آخرت است وراه است نه مقصد ، ولی بدون اصلاح راه وتحصیل مقدم نمی توان به مقصد رسید وذی المقدمه را بدست آورد.

بنآ اصدار شعاری های جدائی دین از سیاست در کشور های اسلامی وبخصوص در کشور عزیز ما افغانستان صرف شعار بوده ، تطبیق وعملی ساختن آن غیر ممکن غیر عملی وغیر منطقی میباشد .
با صراحت تام باید گفت : دین واقعی با سیاست صحیح پیوند نا گسستنی داشته ومکمل یک دیگر در بوجو آوردن جامعه عادلانه وانسانی ، می باشد .

اگر میخواهید موضوعات جالب مارا بخوانید از صفحه انترنتی ما همیشه دیدن کرده و صفحه فیسبوک مارا لایک بزنید. 

در بارۀ نویسنده

الحاج امین الدین « سعیدی- سعید افغانی »

مدیـر مرکز مطالعات ستراتــیــژیکی افغان
ومسـؤل مرکزفرهنگی د حق لاره- جرمنی

تبصره ها

  • السلام علیکم
    عرض حرمت خدمت دستندر کاران این مجموعه علمی بعد میخواهم که مقالات و نشریات اگر امکان داشته باشد در ایمیلم فرستاده شود بدون لینک. تشکر

برای admin پاسخی بگذاریدلغو پاسخ