شما از نعمتهایی بهره میبرید که شایستهی آن نیستید. همهی آن را مدیون خداوند قادری هستید که رحمتهایش را نباید با داشتههای سایرین مقایسه کنید. با نظر اندازی به خویشتن درک خواهید کرد که شایستهی این نعمات نسبت به کسانی که آنها را ندارند نیستید؛ به همه آنهایی که در شرایط بد اقتصادی و اجتماعی قرار دارند بنگرید. احتمال اینکه جای آنها قرار میداشتید، وجود داشت. بهعبارتدیگر، هیچ کاری انجام ندادهاید که شایستهی تمام نعمتهای دست داشتهی خویش باشید. بهجای مقایسه خویش باکسانی که در شرایط بهتری قرار دارند، شروع به شمارش نعمتهای دست داشتهی خویش کنید. به یاد داشته باشید که آنها صرف زمانی از شما بهترند که نعمتهای خویش را جهت خدمت به مردم استفاده کنند. شما نمیدانید شاید حالت فعلی شما بهتر از حالتی است که آرزوی آن را دارید. شاید با رسیدن به آرزوهایتان متکبر شوید و چیز گرانبهاتری را چون معشوق، صحت، تقوا و یا چیز دیگر خویش را از دست دهید. اینها نظر به آنچه به دست آوردهاید باارزشترند.
مشکل اکثر مردم عصر ما این است که آنها زندگی جاودان پس از مرگ را در مقابل دنیای فانی در نظر نمیگیرند. مدنظر گرفتن این امر، تأثیر بسزایی بر چشمانداز شما نسبت به زندگی و وضعیت شما دارد. این دانش به شما کمک میکند تا در همهچیز نعمت را ببینید؛ حتی در درد و مصیبت. این مسئله زمانی واقع میشود که یک مؤمن واقعی باشید. پیامبر اکرم صلیالله علیه و سلم میفرمایند:
وَعَنْ أبي يَحْيَى صُهَيْبِ بْنِ سِنَانٍ رضی الله عنه قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ﷺ: عَجَباً لأمْرِ الْمُؤْمِنِ إِنَّ أَمْرَهُ كُلَّهُ لَهُ خَيْرٌ، وَلَيْسَ ذَلِكَ لأِحَدٍ إِلاَّ للْمُؤْمِن: إِنْ أَصَابَتْهُ سَرَّاءُ شَكَرَ فَكَانَ خَيْراً لَهُ، وَإِنْ أَصَابَتْهُ ضَرَّاءُ صَبَرَ فَكَانَ خيْراً لَهُ. رواه المسلم.
«از ابویحیی صهیب بن سنان رضیاللهعنه روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: از حال مسلمان تعجب میکنم که همهی امور برایش خیر است و این وضعیت تنها برای مؤمن صادق است؛ اگر امر خوشی آور و مفید برایش اتفاق افتد، شکر میکند و خیر او در آن است و اگر ضرر (و سختی) برایش پیش آید، صبر میکند و خیر او در آن است».
این حالت فقط متعلق به یک مؤمن واقعی است. شاید بپرسید چرا؟ خوب! پاسخ ساده است. درواقع با تجربهی آن میتوانید ببینید که بهترین پاسخ همین است. همچنان میتوانید به آنهایی که این مسئله را فراموش کردهاند نظر اندازید و ببینید که چگونه همهچیز را فراموش کردهاند. زندگی، آنها را بهاندازهای متحیر ساخته است که هیچ خوبی در آن نمیبینند. حتی اگر آنها ثروت هنگفتی داشته باشند بازهم از فقر میترسند و همواره در تلاش افزون اندوزیاند. درواقع آنها زندگی خویش را نثار چیزهایی کردهاند که ارزش آن را ندارد. آنها شاید بگویند که در حالت بهتری نظر به فقرا قرار دارند، اما اگر مفاهیم چون مهربانی، فانی بودن دنیا و خدا آگاهی را در نظرگیرید، گفتهی آنها درست نیست. آنها کارهای خویش را توسط ظاهر محض امور توجیه میکنند. اما مؤمنین واقعی که خوشی و سعادت حقیقی را تجربه کردهاند با دیدن این مقایسه اندوهگین نمیشوند. مؤمنین نسبت به آنها حس تأسف احساس میکنند، زیرا آنها نمیتوانند آنچه را که مؤمنین تجربه مینمایند تجربه کنند.
با اندیشه در این موارد، شروع به درک خوبی به مفهوم حقیقی آن میکنید و سعادت ابدی را که ارزش زحمات را دارا است مشاهده میکنید. زندگی این دنیا فانی است و ارزش آن را ندارد که سرای آخرت را به خاطرش قربانی کنید. زیاد مقایسهگر نباشید! به خاطری که نمیتوانید لباس جاه و جلالی را بپوشید که همیشه آن را تصور میکنید، خود را بدبخت فکر نکنید. بهعبارتدیگر، بهجای اینکه به این بیندیشید که من لایق این کاستیها نیستم به این بیندیشید که لایق اینهمه نعمات نیستم. اندیشیدن به کمیها حس مادون بودن به شما خواهد داد. مقایسه دید شما نسبت به دیگران را فاسد میسازد. آنها را در طبقات قرار خواهید داد؛ بعضیها را مادون خواهید دید. بناءً اگر لباس جاه و جلالی را که برای خویش تصور میکنید، نمیتوانید به تن کنید، به لباس باطنی بنگرید؛ لباس واقعی.
ظاهر قضیه اصل نیست، زیرا اگر نعمات زیادی به شما داده شده باشد و این نعمات شما را به یک هیولای متکبر مبدل سازند، درواقع این نعمات هیچ سودی به شما نرسانیدهاند؛ این نعمات شاید به دیگران سودمند باشند، مگر به شما نفعی نرسانیدهاند. بنابراین به هر نعمتی که دارایید طوری ببینید که رحمتی از جانب خداوند است. به عبارت زیباتر، باید درک کنیم که تفاوتهایی را که در مخلوقات میبینیم تفاوتهاییاند که خداوند در آنها نهاده است. اگر او تعالی شما را در وضعیت و حالت بهتر از دیگران قرار داده است، به خاطر خوب بودن شما نیست، بلکه طبیعت دنیا همینگونه است؛ بر علاوه باید درک کرد که در وضعیت بهتر بودن ماهیتاً به معنی مسئولیت بیشتر داشتن است. به همین دلیل عالیترین صفت پیامبر علیه سلام بندگی وی به الله متعال و خدمت به خلق خدا است، زیرا وی قبل از هر چیزی بنده خداوند و خدمتگزار مردم بود. تمام زندگی وی در خدمت به دیگران سپری شد. حتی قبل از نزول وحی او علیه سلام یک تاجر امین در خدمت دیگران بود. همچنان در خدمت زن تجارت پیشهای بود که این عمل در نزد بسیاری از اعراب تحقیرآمیز جلوه مینمود درحالیکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم دیدی همانند سایر مردم نداشت. او دید همسان با دیگران نسبت به پدیدهها نداشت. هرگاه چیزی پسندیده میبود، بدون در نظر داشت طرز فکر دیگران آن را گرامی میداشت.
مسئلهی مهم دیگر این است که شاید شما از چیزی نفرت داشته باشید درحالیکه به نفع شما باشد خداوند متعال در کتاب خود میفرماید:
وَعَسَىٰ أَن تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ ۖ
لکن چه بسیار شود که چیزی را مکروه شمارید ولی به حقیقت خیر و صلاح شما در آن بوده
و امکان دارد که شما چیزی را بپسندید که بهخوبی تان نباشد.
وَعَسَىٰ أَن تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ ۗ
و چه بسیار شود چیزی را دوست دارید و درواقع شر و فساد شما در آن است
خداوند میداند و شما نمیدانید.
وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ
و خدا (به مصالح امور) داناست و شما نادانید
اگر به شما چیزی که دیگران دارند داده نشده است، دلیل آن شاید این است که آن چیز شما را نابود میکرد. مردم میخواهند که برنده لاتری شوند، افراد زیادیاند که برنده لاتری شدهاند و این برنده شدن زندگی آنها را از بین برده است؛ کاملاً زندگیشان را خراب کرده است. آنها تمامی دوستان خود را ازدستدادهاند و یا سبب طلاق آنها شده است. واقعیت دنیا همین است که شما نمیدانید چه چیزی بهخوبی شما است و چه چیزی برایتان خوب نیست. به همین خاطر است که در اسلام از خواستن بعضی چیزهای مشخص نهی شده است. سنت این است که بعضی چیزهای خاص را استدعا نکنیم، زیرا نمیدانیم به نفع ما است یا خیر. صعلبه یک مثال خوب این مسئله است، او مردی بود که نزد پیامبر اکرم آمد و تقاضا کرد برایم دعا کن که خداوند به من ثروت دهد، او علیه سلام جواب منفی داد. صعلبه به گونه متواتر نزد رسول اکرم میآمد و میگفت برایم دعا کن تا ثروتمند شوم؛ قول میدهم که آن را در راه خوب استفاده کنم. پیامبر اکرم نمیخواست چنین دعایی کند ولی او اصرار میورزید. صعلبه متوجه پیام نشد و پیامبر اکرم از جهت سخاوتمندی خود کسی را که از وی تقاضایی میکرد جواب رد نمیداد. پیامبر اکرم دعا کرد و این شخص که همیشه در صف نخست نماز حاضر میبود به یکبارگی ثروت هنگفتی یافت. مال دار شد. از مسجد دور و دورتر شد زیرا او میبایست احشام خود را به چراگاه ببرد. به همین خاطر در نماز جماعت حاضر شده نمیتوانست. و وقتیکه زمان زکات شد از وی خواسته شد تا زکات پرداخت نماید. او گفت این مانند جزیه است و امتناع ورزید تا از مالی که خداوند به وی اعطا فرموده بود زکات دهد. بنابراین درواقع ثروت تأثیر بدی روی وی گذاشت. این چیزی است که پیامبر اکرم علیه سلام میدانست. صعلبه ندانست و برای دیگران درسی شد. به همین خاطر است که امروز از او به حیث درسی برای شما یاد میکنم. او درسی برای سایر مؤمنین شد. بنابراین شما نمیدانید چه بهخوبی شما است.
آن گاهی که شما رضایت الله متعال، آخرت و فانی بودن این دنیا را در نظرگیرید، فقط آن زمان است که به خوشی و سعادت دائمی نائل میشوید و فقط آن زمان است که شما به صلح و آرامش ابدی دست میابید، زیرا خواه شما در حالت لذت و یا درد باشید هر دو حالت موقتی و پایان یافتنیاند.
ثروت و هر نعمت دیگری زمانی مفیدند که آن را جهت خدمت به خلق و کسب رضای الله متعال استفاده کنید و در چنین حالت بهخوبی (بِر) میرسید. با اهدای آنچه شما دوست دارید، از قبیل زمان، ثروت، دانش و هر چیزی که توسط آن به دیگران خدمت شود، شما به آن حالت میرسید. قرآن کریم این حالت را اینگونه بیان میدارد:
لَن تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ ۚ وَمَا تُنفِقُوا مِن شَيْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ
هرگز به [حقیقتِ] نیکی [بهطور کامل] نمیرسید تا ازآنچه دوست دارید انفاق کنید؛ و آنچه از هر چیزی انفاق میکنید [خوب یا بد، کم یا زیاد، به اخلاص یا ریا] یقیناً خدا به آن داناست
حالا این را به یاد داشته باشید که خوبی توسط قدر به شما میرسد. قدر به معنی اندازه نمودن است. خداوند همهچیز را بهاندازه معین آفریده و به مقصدش رهنمایی کرده است. به همین خاطر انسانها نیز دارای هدف و مقصد هستند. هر مرد و زنی به آن مقصد که همانا بندگی است رهنمایی شده است. بندگی به این معنی است که او میداند فقط در موقعیت تابع و پایینتر از خالق تعالی قرار دارد.
پس باید به همهچیز از دید متفاوتی بنگرید. این به این مفهوم نیست که سلسلهمراتب در آفرینش را نادیدهگیرید، بلکه سلسلهمراتب ارزش گزاری را که مردم ظاهرگرا دارند، نداشته باشید. بهبیاندیگر، زمانی که به مردم مینگرید نمیدانید که صفا کار خیابان به خداوند مقربتر است و یا هم داکتر. شاید داکتر بهاصطلاح دنیایی مفیدتر باشد. اما شاید صفاکار از دید تقوا و خدا آگاهی به خداوند نزدیکتر باشد و دعاهایش مستجاب باشد و درواقع مفیدتر باشد بدون اینکه کسی بداند.