در طول تاريخ 1400 سالۀ اسلام، اين دين در معرض امواجى از تهمت ها و افتراها قرار گرفته و بسيارى از مستشرقينِ به ظاهر دين شناس، اين دين را مملو از خشونت و درگيرى دانسته و مطالب خود را به جنگها و غزوات پيامبر”ص” و یارانش استناد كردهاند. در سالهاى اخير هم ازجانب مخالفان اسلام اين مسائل مطرح میگردد تا بدينوسيله چهره و وجهه زيباى اسلام را خدشه دارنمایند تا بتوانند به اصطلاح عام آب را گل آلود ساخته ماهى بگیرند وجوانان پاك سرشت و عزيز ما را به دام خود بي اندازند. جواب اين افراد هم بسيار روشن و واضح است چرا كه چنين افراد خودشان از انديشۀ مسالمت آميز دين اسلام آگاهند و تنها از اين جهت كه پيشرفت اسلام در جهان سرعت گرفته است اقدام به شايعه پراگنى عليه اين دين میكنند.
حال اگر به مواردى از برنامهها و رهنمودهای اسلام در زمينۀ صلح بپردازيم، قطعاً جوانانى كه از اسلام چيزى جز خشونت نشنيدهاند به فكر فرو خواهند رفت كه مگر ممكن است دينى كه در همراهی با خشونت و جنگ بوده است، از صلح و آرامش هم حرف بزند. لذا انگيزهاى براى آنها ايجاد گردیده تا چنین افراد و اشخاص در مورد اين دين بيشتر تحقیق ومطالعه ننمایند. برخلاف چنین نظریه ها، اسلام عزيز در همه زمينه ها آرامش و مسالمت را در نظر گرفته است. مانند مسئلۀ ازدواج و تشكيل خانواده و احترام متقابل والدين با هم و والدين با فرزندان، رفتار مردم جامعه بايكديگر در تعاملات روزمره، مسئله صله رحم، مدارا كردن با اسراء، رفتار حاكمان و كارگزاران نسبت به رعيت و يا مسئله آزادى بيان و عقيده و…
البته مسئله جنگها و برخى از احكام جزايى دين اسلام يكى از مواردى است كه مخالفين اسلام آن را بر سر مسلمانان كوبيده و دين آنها را همراه با خشونت و اذيت و آزار معرفى مىكنند، كه اگر اين مسائل را هم مورد بررسى قرار داده و فلسفۀ اصلى اين جنگها و يا احكام جزايى را مورد توجه قرار دهند، متوجه خواهند شد كه هدف اصلى جنگ و اهداف اصلى اجراى برخى ازاحكامِ به ظاهر خشونت آميز، چيزى جز رفاه، آرامش، امنيت و همزيستى مسالمت آميز، نيست.
زمانى كه رسول خدا “ص” به رسالت مبعوث شدند حكومتى را تشكيل دادند كه تا دنيا برقرار است بر جامعه حاكم باشد که در همان اوایل حكومتداری خود در پى طراحى چارچوب حكومت و پىريزى پايههاى آن بودند تا اين حكومت الهى بر مردم حاكم باشد. مسلماً، حكومتى مىتواند استمرار داشته با شد كه بر پايههاى صلح و آشتى طراحى شده وروابط مسالمت آميز را در ارتباط با همه اصناف و اقشار ملتها و دولتها در نظر گرفته باشد و ما مىبينيم كه از حدود 1400 سال قبل كه اين حكومت پى ريزى شد نه تنها از ادامه و پبشرفت خود مانده بلكه روزبه روز به عظمت و عزت آن تا دو قرن قبل افزوده شد.
دين اسلام در كشورهاى غربى نيز جاى خود را باز كرده و همه روزه افراد زيادى به اين دين گرايش پيدامى كنند. اينها همه دليل بر اين است كه دين اسلام دينى همراه با صلح و نرمى و سازش است و توانسته است توجه مردم جهان را به خود جلب و جذب كرده و اقتدار و سرافرازى خود راحفظ نماید.
دین اسلام قلب ها را مجذوب میسازد.
در اين مقاله سعى شده است تا نمونههاى مختلفى از صلح و آرامش را در موقعيتهاى مختلف و از افراد مختلف اشاره كرده و به آيات نورانى قرآن ارشادات پیامبر بزرگ اسلام استناد شود تا معلوم گردد كه نه تنها اسلام به دنبال جنگ و خونريزى و كشمكش نيست بل داعى صلح و آرامش است ومبلغان آن همه مردم را به صلح و آرامش دعوت نمودهاند.
خداوند (ج) آن ذاتی است که به تمام انسانها بیدون درنظرداشت رنگ ، نژاد، قوم و غیره عزت و احترام قایل بوده و آزادی بشریت را که یکی از الطاف آن ذات لایذال است برما انسانها اعطا نموده است، محرومیت ازین لطف الهی باعث بدبختی در جامعه میگردد.
اسلام در تبین چگونگی تعامل افراد و اشخاص با محورقراردادن اصل صلح و ثبات در جوامع، پیروان خویش را به رعایت آرامش و سلامت فراخوانده و هر اقدامی که صلح و سلامت جامعۀ اسلامی و مؤمنان را بر هم زند پیروی از گامهای شیطان دانسته است:
«یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ ادْخُلُواْ فِی السِّلْمِ کَآفَّةً وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ» (بقره آیه 208)
ترجمه: اى کسانى که ایمان آوردهاید، همگى در صلح و آشتى درآیید و از گامهاى شیطان، پیروى نکنید که او دشمن آشکار شماست.
از مفهوم آیۀ شریفۀ فوق چنین استنباط میشود که صلح و آرامش، تنها در پرتودین مبین اسلام و ایمان امکان پذیراست واتکأ بر قوانین غیردینی جنگ، ناامنی و اضطراب برچیده نخواهد شد، زیرا سرچشمۀ همۀ قوانین بشری، امیال و یا جهالت های انسانی است، امری که همواره عامل ایجاد کشمکش ها و تصادمات بوده است و اگر نیروی معنوی ایمان آدمی را کنترل نکند صلح غیر ممکن خواهد بود. دیدگاۀ من بر این است که استثنای در قانون صلح نیست و جنگ بر خلاف تعلیمات اسلامی و قرآنی بوده و جز به شکل تحمیلی تصور نمی شود، بلكه از دعوت عمومى اين آيه مى توان گفت ، كه اسلام همۀ مؤمنان را بدون در نظر داشت زبان، نژاد، منطقۀ جغرافيائى و قشر اجتماعى ، به صلح و صفا دعوت مى كند، كه در پرتو ايمان به خدا تشكيل حكومت واحد جهانى كه صلح در سايۀ آن همه جا آشكار گردد، امكان پذير است.
ايمان به خدا و تسليم شدن در برابر فرمان او نقطۀ وحدت جامعه انسانيت و رمز ارتباط اقوام و ملتها است که نمونۀ جالبى از آن را در مراسم حج مى توان مشاهده كرد. حج به ما نشان میدهد كه چگونه انسانها با رنگهاى مختلف از نژادهاى متفاوت و داراى زبان و قوميت و منطقه جغرافيائى ناهماهنگ، همه برادروار در كنار هم قرار گرفته و در آن مراسم بزرگ روحانى شركت مینمایند و در نهايتی صلح و صفا به همدیگر مى نگرند که اگر این امر را با نظام های كه بر كشورهاى فاقد ايمان به خدا مقايسه كنيم، تفاوت ميان جوامع با ايمان و بى ايمان از نظر سلم، صلح، سلام و آرامش، روشن مى شود. عدالت و تسليم شدن در برابر انگيزه هاى دشمنى، عداوت، جنگ و خونريزى از مراحل ساده و كوچك شروع مى شود و به مراحل حاد و خطرناك منتهى مى گردد. مطابق ضرب المثل معروف عربی که میگویند (آغاز جنگ يك سيلى است) گاهى يك حركت كوچك از روى عداوت ، آتش جنگ ويرانگرى را بر مى انگيزد، لذا افراد با ايمان قوی، بايد از همان آغاز بيدار باشند و جرقه هاى كوچك عداوت و دشمنى را خاموش سازند.
در اخیر به این نتیجه میرسیم که اسلام عزیر دینی نیست که پیروانش را به خشونت فراخوانده و در سرنگونی جوامع بشری نقش داشته باشد، بل دین همدلی، همزیستی، ترحم، عاطفه و خلاصه میتوان گفت که همه خوبی ها درین دین نهفته است.
مطمئناً بشریت میتواند خیر و صلاح دنیوی و اخروی خود را در چنگ زدن به این دین الهی دریابد. سپاس آن ذات حق را که ما و شما (خوانندگان و تمام مؤمنان جهان) را سزاوار چنین لطف خود گشتانده است.
وَالصُّلحُ خَيرٌ و اُحضِرَتِ الاَ نُفسُ الشُّحَّ (نساء 128(
ترجمه: …و صلح ( و سازش ) بهتر است ؛ و ( لی ) بخل ( و گذشت نداشتن ) در نفوس، حضور ( و غلبه ) دارد…
انماالمؤمنون اخوة فاصلحوا بین اخویکم – الحجرات:۱۰
ترجمه: درمیان برادران تان صلح نمایید.
از حميد بن عبدالرحمن بن عوف و او از مادر خود ام كلثوم بنت عقبة روايت كرده كه او رضي الله تعالي عنها فرموده است: من از رسول الله صلي الله عليه نه شنيده ام كه اجازه دروغ گفتن را در چيزي داده باشد مگر در سه چيز، و آنحضرت (ص) مي فرمود: سه نوع اشخاص اگر دروغ هم بگويند من آنها را دروغ گو نمي شمارم.
الف: كسي كه در ميان مردم صلح مي كند و به هدف اصلاح و ايجاد توافق ميان مردم سخن دروغ مي گويد و به جز صلح و رفع نزاع كدام هدف ديگري را اراده ندارد.
ب: كسي كه در جنگ دروغ مي گويد و در مقابل دشمن سخنان پيروزي و غلبه را مي گويد تا هيبت خويش را بالاي دشمن مستولي سازد. و يا براي مجاهدين سخناني استقامت، ثبات و رسيدن كمك را مي گويد تا مورال ايشان ضعيف نه شود.
ج: كسي كه به همسر خويش دروغ مي گويد كه او به همرايش بسيار محبت دارد و اين سخن را بخاطري مي گويد كه نظام ازدواج او از تباهي حفظ شود با وجوديكه در حقيقت چنانچه به زبان مي گويد همرايش محبت نداشته باشد.( زيرا محبت يك امر قلبي است و به اختيار و اراده شخص نمي باشد) و يا زن به شوهر خويش چنين سخنان را به دروغ مي گويد.
ومن الله توفیق