هر ایدئولوژی و هر دین، مدعی حق بوده و باورمند است که با شکست سایر ایدئولوژیها و ادیان و جهانیشدن ایدئولوژی موردنظر، فرآیند تاریخی و جنگهای ایدئولوژیکی پایانیافته و بناءً با پیروزی جهانی، تاریخ نیز به پایان خواهد رسید. همانطوریکه ادیان بنام آخرالزمان به نحوی باورمند به پایان تاریخ هستند، ایدئولوژیهای تأثیرگذار در فرآیند تاریخی نیز باورمند به پایان تاریخ بوده و علما و مؤسسین این ایدئولوژیها نظریات و پیشبینیهای خود را در این رابطه اظهار داشتهاند. هیگل فیلسوف مشهور غرب ادعا کرد که تاریخ در سالهای 1806م به پایان رسیده است. هیگل با دیدن شکست شاه پروس در جنگ جینا و پیروزی آرمانهای انقلاب فرانسه، جهانیشدن دولت با اساسات آزادی (Liberty) و مساوات راحتمی دیده و بناءً پایان تاریخ را اعلان کرد. هیگل باورمند بود که تاریخ در یکلحظۀ مطلق به اوج خود رسیده، لحظهای که یک جامعه و دولت عقلانی و نهایی پیروز شده است(1). مارکس فیلسوف نامی آلمانی بدین باور بود که تاریخ با از بین رفتن طبقات توسط انقلاب کارگری پایان خواهد یافت. پس از جنگ سرد و از بین رفتن اتحاد جماهیر شوروی و پیروزی نسبی امریکا و ایدئولوژی لیبرالیزم، فرانسس فوکویاما نظریهپرداز مشهور و لیبرال امریکایی نظریۀ خویش را در مورد پایان تاریخ اعلان کرده و مدعی شد که دموکراسی لیبرال آخرین شکل دولت در تاریخ بشریت بوده و جاویدان خواهد ماند. وی در کتاب مشهور خود بنام پایان تاریخ و آخرین مرد مینویسد: آنچه ما شاهد آن هستیم، تنها پایان جنگ سرد یا عبور از یک مرحلۀ ویژه تاریخی نیست، بلکه ما شاهد پایان تاریخی هستیم که نقطۀ عطف آن تکامل ایدئولوژیک و جهانشمول دموکراسی لیبرال غربی بهعنوان آخرین دولت بشري است(2). فرآیند تاریخی پس از نظریات این علما که اکنون برای بسیار غربیها و غربزدهها بهحیث الگوی علمی قلمداد میشود، آنها را به مسخره گرفته و نشان داد که یا این علما فالبینان بیش نبوده و یا اینکه برای اغوا کردن مردم دست به چنین فالبینیها میزدند. همانطوریکه ایدئولوژیها باورمند به پایان تاریخ هستند، ادیان نیز باورمند به پایان تاریخ بوده که در ادیان، این پایان تاریخ بنام آخرالزمان یادشده و مقدمهای برای پایان جهان (قیامت) است. آخرالزمان اگرچه با تعریف پایان تاریخ که علمای غربی و بخصوص تمدن مدرن غربی مطرح کردهاند مشابهت دارد، اما تعریف کاملاً یکسان نداشته، زیرا ادیان باورمند به این هستند که در آخرالزمان، با آمدن منجی موعود از طرف خداوند ﷻ، همین منجی دین را جهانی ساخته و حکومت دینی جهانی را بر پا خواهد کرد، ولی اکثر ادیان جهان پس از حکومت جهانی منجی آخرالزمان را پیشبینی نکرده و فاصلۀ تاریخی میان حکومت جهانی برپاشده توسط منجی تا قیامت را پیشبینی نمیکنند. سه دین ابراهیمی نظریات مشابه در مورد آخرالزمان داشته و هر سه دین با آمدن منجی و مبارزۀ وی با نیروهای شیطانی و دجال باورمند هستند. هر سه دین ابراهیمی دینهای بر حق بوده ولی مسیحیت و یهودیت به سبب دستکاری درآیات خداوند ﷻ، با آمدن اسلام منسوخ شده و این دستکاریها سبب شده است تا علمای این دو دین، روایات آخرالزمان را به نفع سیاسی کلیسا و نخبگان دینی تغییر داده و بناءً اکثر پیشبینیهای این ادیان قابلاعتماد نیست.
الله در تورات برای بنیاسرائیل وعدۀ آمدن مسیحایی را داد که از بیتالمقدس بر تمام جهان حکومت خواهد کرد. در تورات چنین آمده است: روزی میآید که از نسل داود شاخۀ عادلی را برمیگزینم. او با حکمت و عدالت سلطنت میکند، انصاف و عدالت را در زمین برقرار میسازد. در دوران حکومت او، یهودا آزاد میشود و اسرائیل در رفاه و آسایش بسر میبرد و او (خداوند عدالت ما است) نامیده میشود. خداوند میفرماید: در آنزمان وقتی مردم سوگند بخورند، دیگر چنین نمیگویند: قسم به خدای زنده که اسرائیل را از مصر بیرون آورد، بلکه میگویند : قسم به خدای زنده که قوم تبعیدشده و
پراگنده شدۀ اسرائیل را از سرزمین شمال و سایر کشورها به وطنشان بازآورد(3). الله ﷻ طبق وعده، حضرت عیسی a را برای ساختن حکومت جهانی و جمع ساختن بنیاسرائیل فرستاد، اما بنیاسرائیل آنحضرت a را تکذیب کرده، حرامزاده خطاب کردند و به صلیب کشیدند، اما چیزی را که آنها نمیدانستند و تا 600 سال هیچکس نمیدانست، الله ﷻ در قرآن واضح ساخت که میگوید: هم ازاینرو که گفتند ما مسیح عیسی بن مریم رسول خدا را کشتیم، درصورتیکه او را نکشتند و نه به دار کشیدند، بلکه امربر آنها مشتبه شد؛ و همانا آنان که دربارۀ او عقاید مختلف اظهار داشتند، از روی شک و تردید سخنی گفتند و عالم به او نبودند جز آنکه از پی گمان خود میرفتند و بهطور یقین مسیح را نکشتند(4).
بنیاسرائیل، زمانیکه بهزعم خودشان حضرت عیسی a را به صلیب کشیدند و کشتند، متیقن شدند که او مسیح موعود نبوده و از همان زمان تا اکنون انتظار مسیح موعود را میکشند و باورمند به این هستند که تشکیل اسرائیل کنونی
کاری برای همان مسیح موعود بوده که بهزودی ظهور خواهد کرد.
دین مبین اسلام بهحیث دین راستین، در مورد آخرالزمان، نظریات مکمل و حقیقی داشته که درک درست از امور سیاست، اقتصاد و امور اجتماعی جهان کنونی بدون مطالعۀ علمالاخرالزمان اسلامی ناممکن خواهد بود. پایان تاریخی که تمدن مدرن غربی از آن صحبت میکنند، تنها در قالب اسلام و ایدئولوژی اسلامی قابل تحقق میباشد، زیرا اسلام اصول و مکتب اجتماعی داشته و دنبال تأسیس حکومت جهانی میباشد. دین اسلام در حقوق، سیاست، اقتصاد، اخلاق و عقاید و بالآخره همه شئون زندگی فردی و اجتماعی انسانها، قوانین عمیق و پرارزش مخصوص به خود دارد. اسلام جامعههای محدود بهشکل ملتها و دولتهای مستقل از یکدیگر را که فقط برای منافع خویش میاندیشند، محکوم کرده و در این راه با هرگونه عامل اختلاف و دوگانگی و تشتت مبارزه دائمی نموده و همه انسانهای جهان را دعوت میکند که زیر یک پرچم درآمده و یک جامعه را تشکیل دهند(5). ایدئولوژیهای رایج در جهان کنونی بر محور عدالت نچرخیده و به همین ملحوظ، بشریت در یک بیعدالتی بزرگ به سر برده، چنانکه جهانیان امروز تشنۀ عدالت هستند و این خلاء تنها در یک دولت جهانی اسلامی پرشده میتواند، زیرا اسلام دین عدالت بوده و اصول اسلامی تأکید بیشتر به عدالت میکند، چنانچه الله ﷻ میفرماید: ای اهل ایمان! همواره (در همه امور) قیامکننده برای خدا و گواهان به عدل و داد باشید. و نباید دشمنی با گروهی شمارا بر آن دارد که عدالت نورزید؛ عدالت کنید که آن به پرهیزگاری نزدیکتر است. و از خدا پروا کنید؛ زیرا خدا به آنچه انجام میدهید، آگاه است(6) و بهراستی خدا به عدالت و احسان و بخشش به خویشاوندان فرمان میدهد(7). پایان تاریخ در اسلام با بر پا شدن حکومت جهانی اسلامی توسط حضرت امام مهدی و طبق وعدۀ الله ﷻ توسط حضرت عیسی a صورت خواهد گرفت. طوریکه در فصل اول گفته شد، که اسلام دین جدید نبوده بلکه تکمیلکنندۀ ادیان آسمانی گذشته میباشد و چون الله ﷻ حکومت جهانی را برای حضرت عیسی a در ادیان گذشته وعده داده بود، این وعده را تحقق خواهد بخشید، چون اسلام و تمام ادیان آسمانی، ادیان قومی و دودمانی نبوده بلکه دین برحق الله ﷻ میباشد که با منسوخ شدن ادیان گذشته، این حکومت جهانی توسط حضرت عیسی a، نه آن طوریکه یهودیان مدعی آن هستند به نمایندگی از یهودیان، بلکه به نمایندگی یگانه دین برحق الله ﷻ ، یعنی اسلام خواهد بود، چنانچه الله ﷻ میفرماید: و همانا ما پس از تورات در زبور نوشتیم که زمین را بندگان شایستۀ ما به میراث میبرند(8).
بخش از کتاب آخرین هشدار بیداری امت اسلام. برای دانلود این کتاب به لینک ذیل بروید.
http://mubareza.com/?page_id=2172
منابع:
- Francis Fukuyama; The End of History; p 2
- Francis Fukuyama; The End of History and the last Man; p 51
- کتاب ارمیای نبی؛ فصل 23؛ آیات 5 تا 8
- سورۀ النساء؛ آیۀ 157؛ وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِيحَ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُ يَقِينًا (157)
- محمد مجتهد شبستري؛ یک حکومت براي همه جهان/ پایه هاي فکري حکومت جهانی در اسلام؛ صفحۀ 23
- سورۀ المائده؛ آیۀ 8؛ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ (8)
- سورۀ النحل؛ آیۀ 90؛ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى (90)
- سورۀ الأنبیاء؛ آیۀ 105؛ وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ (105)