در جهان عجیبی زندگی میکنیم. کسانی را میبینیم که صحت خود را قربانی بهدست آوردن پول کرده و بعد همان پول را برای بهدست آوردن دوبارهی صحت خود به مصرف میرسانند، کسانی را میبینیم که بهخاطر قدرت جان هزاران انسان را گرفته اما بازهم ریاکارانه برای بهدست آوردن محبت مردم میکوشد، کسانی را میبینیم که همواره با صدها شخصیت غیرحقیقی ( مجازی) در تماس بوده اما از شخصیتهای حقیقی دوروبر خویش دوراند، کسانی را میبینم که در منابر و رسانهها درس تقوی به مردم میدهند اما بهمجرد یافتن فرصت به کاری دست مییازند که روح و روان تقوی از آن بیزار است، جوانانی را میبینیم که همه هموغمشان یافتن دوستپسر و یا دوستدختر بوده و پس از یافتن آن شکایت از آن دوستدختر و یا دوستپسر و یا شکایت از جدایی آنها به تسخیر اذهانشان میپردازد، کسانی را میبینیم که دیوانهوار شهرت را میپرستند اما با رسیدن به شهرت آرزوی زندگی آرام و بیسروصدا را میکنند، وبالآخره همهکس را در جستجوی سر و سام آور و آزاردهنده مییابیم. این جستجو هیچگاه تمامشدنی نبوده و بهمجرد برآورده شدن یک آرزو، آرزوی دیگر تلاش آزاردهنده و رنج آورندهی انسانها را افزایش میدهد. اینچنین تشتت روانی و درونی آرامش انسانها را درزمانی ربوده که رفاه مادی، پیشرفت بیسابقه در طول تاریخ بشر دارد. انسانهای این عصر با پرورانیدن آرزوهای مختلف که هر یک اولویت بیشتر از دیگری داشته و ضرورت حتمی برای زندگیشان محسوب میشود، روحهای خویش را با دنبال کردن چندین آرزو در چندین جهت پارچهپارچه کرده اند. چون جوامع متشکل از همین انسانها است جوامع نیز پارچهپارچه شده و مانند انسانهای تشکیلدهندهی آن با خود در جنگاند. با دیدن چنین حالت که باوجود امکانات بیسابقه کمتر انسانها را مییابیم که از زندگی خویش راضی باشد، آیا وقتی آن نرسیده است که از خود بپرسیم که کدام راه را اشتباه میرویم و چه چیز غلط است که سبب رنج و غم انسانهای مدرن میشود؟ و اینکه چه چیزی است که انسانها را وادار میکند تا باوجود تحمل درد و مشقتهای طاقتفرسا دنبال این آرزوها بدوند؟
شاید اکثریت فکر کنند که این ضرورت است که انسانها را وادار میکند تا دنبال قدرت، شهرت، سرمایه، تجمل، شهوترانی، و جلبتوجه دیگران بدوند، اما میبینیم که حقیقت در اکثر جاها برخلاف آن است، پولدارانی که سرمایهشان مخارج ضروری خود و فامیلشان را تأمین میکنند، بیشتر و بیشترتر تشنهی جاهطلبی و سرمایه اندوزی اند، و به همین منوال در سایر موارد. البته پولدار بودن شهره بودن، و برخوردار بودن از وسایل رفاهی کار بدی نیست، اما زمانیکه این چیزها از قلمرو فرمان انسان خارجشده و بالای انسان فرمانروا شوند، انسان را وادار میکند تا آرامش و سعادت خویش را قربانی فرمانهای نفسانی کند. اما انسان چرا حاضر میشود که آرامش و سعادت خویش را قربانی چیزهای کند که به آن ضرورت نداشته درحالیکه آرامش و سعادت ضرورت وی است؟
برای پاسخ به این سؤال نخست اندک در مورد انسان میگوییم. “آدمی مرکب است از دو اصل یکی روح و دیگر کالبد، روح چون سوار است و کالبد چون مَرکب. کالبد ظاهر که آنرا تن گویند و وی را به چشم ظاهر میتوان دید و یکی معنی باطن که آنرا نفس گویند و جان گویند و دل گویند و آنرا به بصیرت باطن میتوان شناخت. و حقیقت دل از این عالم نیست، و بدین عالم غریب آمده است و به راه گذر آمده است، و معرفت خدای تعالی مشاهدت، جمال حضرت وی صفت وی است، و تکلیف بر وی است و خطاب با وی است و عتاب و عقاب بر وی است و سعادت و شقاوت اصلی وی راست. و تن اندرین همه تبع (تابع) وی است.”(غزالی: 33 و 101) یاسمین مجاهد میگوید: ” بریده از اصل خود در امتداد زمان و مکان ما به جهان دیگری آمدهایم. به جهان اسفل. اما در این جدایی چیزی دردناکی اتفاق افتاد. ما در مکان فزیکی، دیگر باخدا نبودیم. ما دیگر با چشمان فزیکی نمیتوانستیم خدا را ببینیم و یا با زبان فزیکی با او صحبت کنیم، و مانند پدرمان آدم علیهالسلام همان آرامش را احساس نمیتوانستیم. باگذشت زمان ما از خالق خویش دور و دورتر شدیم درحالیکه نزدیکی با وی در فطرت ما جاگذاشته شده است. بناءً ما باگذشت زمان بیچاره و بیچارهتر برای پر کردن این خلاء شدیم.” ( Yasmin Mogahed;
ON FILLING THE INNER HOLE AND COMING HOME) گفتههای امام غزالی و یاسمین مجاهد را با گفتهای داکتر جیمز مور نویسنده بیش از 40 کتاب چنین خلاصه میکنیم: ” در قلب هر کس خلاء وجود دارد که تنها باخدا میتواند پور شود”. (James W. Moore). ریشهی اکثریت مشکلات بشر و یا اگر مبالغه نشود تمام مشکلات بشر برمیگردد به تلاش بیحاصل، رنجآور و آزاردهنده برای پر کردن این خلاء با چیزی غیر از خدا. کسانیکه توانستهاند این خلاء روحی را با ذکر خالق پر کنند هدف خلقت خویش را درک کرده، تلاششان برای برآورده شدن ضروریات خودشان و خلقت الهی بوده، در فرایند این تلاش از کارهای غیر مشروع و ضرر رسان به خلقت خداوند و سایر انسانها بهحیث مخلوق خداوند جلوگیری کرده و از نتیجهی تلاش خود چه کم و چه زیاد باشد راضی بوده و قلب آرام و راحت دارند، “أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ» (الرعد – 28)” ترجمه: آگاه باشيد كه تنها با ياد خدا دلها آرامش پيدا مىكند. اما کسانیکه به سبب عناد و کفران این خلاء معنوی را انکار میکنند (بیدینان، و خدا ناباوران) و کسانیکه به سبب ریا، فسق، خدعه در نیتها، و سایر عوامل نمیتوانند این خلاء روحی را با وجود باور پر سازند در کوشش برای پر سازی آن با پناه بردن به چیزیهای مختلف و وهمی به تقلا میپردازند؛ بعضیها با پناه بردن به الکول و مخدرات، بعضیها به شهرت، بعضیها به فریبکاری و تظاهر، بعضیها به پول، بعضیها به قدرت، و غیره.
تلاش بیسود برای پر کردن این خلاء با چیزهای غیر خدا سبب امراضی میشود که بعضی از آنها را میتوان قرار ذیل بیان نمود:
ریا و فریبکاری: ” در عصری و دورانی که الهام واقعی معدوم باشد صور کاذب شوق خیالی و فنون نیرنگ و محاکات و ریا و دغل جایگزین آن میشود” ( ادوارد گیبون؛ ص 591). طوریکه که قبلاً گفته شد کسانیکه این خلاء معنوی را با چیزی که فطرتاً باید پر شود ( خدا و یا یاد خدا) پر نمیکنند و یا کرده نمیتوانند، وادار میشوند تا عطش ناشی از پرسازی خلاء درونی را با سایر چیزها و خواهشات نفسانی ارضاء کنند. و هر یک طریق خاص برای رسیدن به خواهشات نفسانی خویش را انتخاب میکنند. یکی از راهها ابزار و زینه ساختن دین است. این نوع مردم جاهطلبی و عطش برای خواهشات نفسانی خویش را در پشت ظاهر زیبای تقوی و روحانیت پنهان کرده و به ریاکاران و حیله گران مبدل میشوند که از دین ابزار و زینه برای منافع شخصی خویش استفاده میکنند. این ریاکاران که همواره نسبت بهظاهر زیبایی که ساختهاند، سخنان نصیحت آمیزی که در زبانهایشان جاریشده و در دلشان جای ندارد، و شخصیت متقی قلابی که ساختهاند فضایی مساعد برای انجام مفسدههای که در دل میپرورانند را از خود گرفته و مجبور میشوند تا عطش برای مفسدهها را که در دل دارند بالاثر قرار گرفتن در محضر توجه مردم اجباراً سرکوب کنند. برخلاف متقیان واقعی که توانستهاند خلاء معنوی خویش را باخدا پر کنند و دلهایشان متنفر از مفسدهها میشود، ریاکاران و حیله گران تنها بهخاطر مردم و نگهداری شخصیت قلابی خود مجبور سرکوب کردن خواهشهای فسادی خود میشوند، اما این سرکوب کردن اجباری بدون تقوی و نفرت از گناه هیچ سودی به بار نیاورده بلکه شکل خود را تغییر داده و بهصورت یک مفسدهی دیگر و خطرناکتر بروز میکند، بهطور مثال اگر خواهشات جنسی خویش را سرکوب کنند انرژی منفی که در درونشان موج میزند به شکلی خشم، بروز کرده و اگر بتوانند خشم را سرکوب کنند بهشکل تکبر بروز میکند و اگر همه را سرکوب کنند یک من ذهنی برای خود میسازند و به پرستش آن من ذهنی که هیچ وجود خارجی نداشته میپردازند. این من ذهنی به سبب غرور و تکبر بهوجود آمده و میپندارند که با سرکوب کردن اینهمه ما بهترین عالمیان هستیم و بناءً سایرین را همه به چشم گمراه، فاسق و کافر دیده و حتی حکم جنتی بودن و دوزخی بودن مردم را صادر میکنند.
عشقهای غیرحقیقی: انسان بدون غذای روحی که بتواند شکم خالی در قلب او را با آن پر کند، همیشه در رنج و عذاب و سرگردانی به سر میبرد، و کسانیکه این غذای روحی را در چیزهای غیر الهی میجویند، شکار پدیدهها و اشیایی دنیوی شده و این اشیا و پدیدهها را همان غذای روحی پنداشته که نظر به خیال باطلشان شاید همان خلاء را پر سازد. یکی از این پدیدههای که انسان مدرن آنرا غذای روحی تلقی میکند عشق است. عشق امروزی به نام زیبای برای به بستر کشانیدن، سوءاستفاده کردن، و برآورده ساختن تقاضایهای عاشق و معشوق مبدل شده است. عشق در ذات خود پدیده مذموم نبوده زیرا عشق واقعی مبرا از برآورده شدن و برآورده ساختن تقاضاها و ضروریات بوده و پدیدهی سراسر بخشش، احترام، و نیکی کردن بدون توقع از طرف مقابل است. عشق واقعی عاید حال کسانی میشود که بینیازی نشان دهند و هیچگونه توقع نداشته باشند، و اینزمانی امکانپذیر است که عاشق کمبودی و نا تکمیلی احساس نکرده و در حقیقت خلاء روحی وی با غذای واقعی روحی ( ذکر الله سبحانه و تعالی) پر باشد. اما انسان مدرن که در دیدن غذای واقعی معنوی نابینا است عشق را با خیال باطل غذا برای پر سازی خلاء روحی خود، بهحیث غذای واقعی روحی دیده و آنرا با تقاضا برای تکمیل و گریز از خلاء روحی خویش ملوث میسازد. این نوع عشقها اکثراً به ناکامی انجامیده زیرا انسان بهزودی درمییابد که تقاضاهای وی و برآورده شدن آنها توسط معشوق از عطش وی برای پر سازی خلاء روحی کارساز نبوده و اندکاندک دنبال غذای دیگری میرود. اینگونه انسان از یک عشق به عشق دیگر رفته و تلاش بیحاصل وی او را به گرگی مبدل میسازد که همیشه دنبال شکار عشقی بوده و بر علاوهی اینکه خویشتن را غرق لوث گناهان کرده سبب غرق شدن سایرین نیز میشود وبالآخره این فساد سبب تباهی و گمراهی وی میشود.
وابسته شدن: تلاش برای پر سازی با چیزی غیر از الله سبحانه و تعالی سبب میشود که انسان برای پر سازی این خلاء به هر چیزی که میپندارد او را تکمیل میکند دست اندازد. عشق جاه و جلال، قدرت، شهوت، لهو و لعب مواد مخدر و غیره بعضی از چیزهای است که انسان برای پر سازی خلاء روحی و یا فراموشی احساس نا تکمیلی خویش را با آن مرفوع میسازد، اما چیزی که اکثر انسانها به آن میگروند روحانیون است. کسانیکه پیرو ادیاناند، ولی بالاثر دوری از آموزههای دینی، نپیوستن به عبادات و تغافل نمیتوانند خلاء روحی خویش را پر سازند به روحانیون چنگ زده و تصدیق روحانیون را بهحیث بدیل غذای روحی استفاده میکنند. اینچنین، روحانیون از قدرت بالای در جامعه برخوردار شده و روحانیون که متقی باشند این انسانها را بهسوی تقوی سوق میدهد، اما روحانیونی که خودشان از خلاء روحی رنج میبرند ریاکارانه و فریبکارانه با خود همه پیروان خود را بهسوی قهقرا، تباهی و گمراهی میکشانند. به همین سبب است که سوءاستفاده دینی توسط روحانیون غیر متقی بسیار ساده بوده و از دین بهسادگی برای رفعت مادی خویش استفاده میکنند. اما کسانیکه خود را پیرو ادیان نمیدانند روانشناسان و امثالهم را جایگزین روحانیون کرده و قدرت سوء استفادهی را که در جوامع دینی (که انسانهایش از خلاء روحی رنج میبرند) به روحانیون داده میشود در این جوامع به روانشناسان و امثالهم داده میشود. در جوامع غربی امروز میبینیم که با از بین رفتن سلطهی روحانیون روانشناسان ازدیاد یافته و اکثر کسانیکه خلاء روحی خویش را پر نتوانند به نزد روانشناسان مراجعه کرده و آنها نیز فقط بهخاطر شنیدن سخنان آنها و اهمیت دادن به سخنان آنها پول مراجعین خویش را میستانند. چنانچه پرفسور سیمس درین مورد مقالهای تحت عنوان روانشناس بهحیث روحانی در این موضوع تحقیقات نموده است.( Professor A. C. P. Sims).
میتوان گفت که اکثر مشکلات اجتماعی و فردی انسان مدرن ناشی از خلاء روحی است که او آنرا یا پرکرده نمیتواند و یا میخواهد با چیزی پر کند که در آن خلاء جای نمیگیرد. پس ارتباط فردی و اخلاصمند با خالق از طریق عبادات مملو از خشوع بهترین راهحل برای اکثریت انسانهای است که باوجود داشتن همهچیز از زندگی رنج میبرند و یا سختیهای زندگی را تحمل نتوانسته و سبب آزار و اذیت خویشتن و دیگران میشوند.
به امید آرامش درونیتان.
منابع:
امام محمد غزالی؛ تصحیح: احمد آرام؛ کیمیای سعادت (1387)
Yasmin Mogahed; Reclaim Your Heart (2012)
James W. Moore;
There’s a Hole in Your Soul That Only God Can Fill (2005)
ادوارد گیبون؛ ترجمه: فرنگیس شادمان نمازی؛ انحطاط و سقوط امپراطوری روم
Professor A. C. P. Sims; The Psychiatrist as Priest