اجتماعی اسلامی اقتصادی سیاست های جرمی متفرقه

دهکده‌ی جهانی و آینده‌ی اسلام

نوشته شده توسط Hedayatullah Zaheb

در جهانی که تصامیم بزرگ جهانی توسط گروه 7 (G7)، شوری امنیت ملل متحد، نهادهای بین‌المللی و ابرقدرت‌ها گرفته می‌شود، مسلمانان باوجودی که 1.7 میلیارد از نفوس 7 میلیاردی جهان را تشکیل می‌دهند و قسمت قابل‌ملاحظه‌ی کره خاکی را تحت پوشش قرار داده اند، زیر سلطه‌ی تمدن جهانی غربی که پرچم بردار حقوق بشر، آزادی عقیده و مساوات است در رقت‌بارترین مرحله‌ی تاریخ و بدترین حالت اقتصادی، اجتماعی و سیاسی، در این تصمیم‌ها هیچ نوع حق ابراز نظر ندارند، می‌خواهیم از آینده‎‌ی امت اسلام صحبت کنیم (آینده‌ی اسلام، حداقل برای صاحبان ایمان، چیزی جداگانه و معلوم دار است). صحبت در مورد آینده معمولاً حاوی دو هدف عمده‌ی پیش‌بینی آینده و یا کوشش ایجاد آن می‌باشد که قصد ما در این مقاله هر دو است و می‌خواهیم با تحلیل اوضاع جهانی به تحلیل روندهای ممکن آینده پرداخته و با آشکارا ساختن فرصت‌های جهانی برادران و خواهران مسلمان را متوجه مسئولیت ساختن آینده‌ی بهتر سازیم. در فرآیند ساختن آینده‌ی بهتر در زندگی شخصی، افراد موفق، تحلیل جامع از زندگی گذشته و حال خود داشته و برای قدم گذاشتن در عرصه‌ و رشته‌ی مشخص یک دید پهن از تاریخ آن عرصه و رشته را با خویش حمل می‌کنند. به همین منوال برای اینکه امت اسلام به‌شکل یک روح جمعی بتواند آینده‌ی بهتر برای خویش بسازد باید یک دید عریض وپهن تاریخی در بعد زمان و مکان از زندگی گذشته و حال خویش و دیگران داشته باشد ولی با تأسف دید تاریخی ما به‌حیث مسلمانان در بعد زمان و مکان بسیار باریک و کوتاه است. در بعد زمان نگاه ما در تاریخ مقید به حال و گذشته‌ی بسیار نزدیک حال (قرن بیست تا اکنون) و 14 صدسال قبل و آن‌هم دوره‌ی کوتاه سرور کائنات و خلفای راشدین (رضی‌الله‌عنهم) بوده و دید تاریخی پهن و عریض از دوره‌ی طولانی میان این دو عصر و قبل از بعثت نداریم و اگر گاهی به تاریخ این دوره‌ها مراجعه کنیم همه شخصیت‌های تاریخی مسلمانان را به‌شکل یک قدیس نگریسته و از اشتباهات و خوبی‌هایشان نمی‌آموزیم و در بعد مکان با تأسف بیشتر، دید ما کوتاه‌تر است و از تاریخ جغرافیای خویش و در بهترین حالت حال از جغرافیای اسلام فراتر نمی‌رویم؛ از اینکه در امریکا، اروپا، روس، چین و هند چه اتفاقات تاریخی درگذشته آشکارشده و در حال آشکار شدن است و این اتفاقات چه تأثیری بالای جهان و بالخصوص جهان اسلام داشته و دارد بی‌خبریم، بناءً قبل از اینکه در مورد آینده‌ی اسلام صحبت کنیم با یک دید اجمالی تاریخ را در بعد زمان و مکان به بررسی می‌گیریم.

عمر بشر برای ما نامعلوم است و دید خویش را نسبت به تاریخ از زمانی آغاز می‌کنیم که تمدن‌ها و نظام‌ها شکل‌گرفته است. تاریخ بدوی که بعضی علما قبل از شکل گرفتن نظام‌ها و تمدن‌ها نظر به علوم قیاسی و تطبیقی تقدیم می‌دارند هیچ نوع اعتباری ندارد و در این مورد دید قرآن معتبر است زیرا دید این علما کاملاً در تقابل بادید قرآن قرار می‌گیرد و جز تعقیب اوهام و افکار واهی چیزی به ارمغان نمی‌آورد. روش و طرز زندگی بشر در حال تکامل است و این تکامل سبب به‌وجود آمدن قراردادهای میان بشر بنام نظام‌ها شده و بعد تمدن‌ها به‌وجود آمده‌اند ( البته تکامل به نظر نویسنده کاملاً مخالف نظریه‌ی جعلی تکامل غربی است که می‌گوید انسان در حال تکامل است بلکه از نظر نویسنده راه و روش زندگی انسان در حال تکامل است و تکامل خود انسان مربوط می‌شود به ‌نظام و عقیده‌ی اخلاقی، سیاسی، عبادی و اجتماعی و جهان‌بینی وی و مهم‌تر از همه میزان متجلی شدن این نظام و عقیده در وجودش). با تکامل راه و روش زندگی بشر، تمدن‌ها به‌وجود آمدند، اما این تمدن‌ها نیز مانند اکثر سایر پدیده‌ها در طبیعت تابع یک سلسله قوانین (در مورد تاریخ نه قوانین ثابت مانند قوانین فزیک) می‌باشد؛ مثلاً بامطالعه پهن زمانی و مکانی تاریخ، از شش هزار سال قبل که تاریخ باورمند به‌شکل گیری تمدن‌ها است و بیش از 20 تمدن را می‌شناسد درمی‌یابیم که هیچ تمدنی نمی‌تواند به‌شکل متداوم زنده بماند، بلکه یا مانند انسان پس از شکل‌گیری و طی نمودن زندگی طبیعی برای همیشه می‌میرد و یا مانند درختان اگرچه تنه‌ی آن از بین می‌رود ریشه‌ی آن باقی‌مانده و در وقت مناسب دوباره نموده و به زندگی طبیعی آغاز می‌کند. قانون دیگر تاریخی در مورد تمدن‌ها نشان می‌دهد که با تکامل راه و روش زندگی ارتباط میان تمدن‌ها ایجادشده است و تمدن‌های که باهم در ارتباط تجارتی، سیاسی و اجتماعی باشند نمی‌توانند در یک همزیستی صلح‌آمیز باهم به سر ببرند، زیرا در این‌صورت تمدن‌ها می‌خواهند تمدن دیگر را متأثر از خویش گردانند و زمانی‌که تأثیرگذاری یک تمدن بالای تمدن دیگر محسوس شد غضب سردمداران تمدن متأثر شونده را به بار آورده و آخرین چاره برای جلوگیری آن جنگ می‌باشد؛ تنها تمدن‌های که توانستند در یک همزیستی صلح‌آمیز باهم زندگی کنند تمدن چین و روم قبل از میلاد بود چون ارتباطات بین این دو تمدن در حداقل بوده و قابل‌اندازه‌گیری نیست. تمدن‌ها مانند زنده‌جان‌ها دچار امراض می‌شوند که کشنده‌ترین امراض تمدن‌ها، به‌وجود آمدن طبقات، ازدیاد جنگ‌ها و زوال معنوی است و زمانی‌که این امراض در یک تمدن پدیدار شوند، بهترین فرصت برای تمدن رقیب برای کوبیدن آخرین میخ در تابوت تمدن مذکور مهیا شده تا تمدن مریض را از ریشه برکند و یا تنه‌اش را قطع کند. تمدن اسلام تنها در یک بخش استثناء از این قوانین بوده و باوجودی که تنه‌اش تابع این قوانین است ریشه‌ی آن‌که خود اسلام است همیشه توسط خالق هستی بدون کدام تغییر، تحریف و دسترسی تمدن‌های حریف حفظ خواهد بود.

تمدن اسلام با بعثت سرور کائنات آغاز به ‌شکل‌گیری کرد و در زمان خلفای راشدین (رضی‌الله‌عنهم) به اوج صعود خویش رسید اما پس از خلفای راشدین اولین انحطاط با سلطنت سازی خلافت آغازشده و شاهان این سلطنت (به‌استثناء چند دوره‌ی کوتاه) غرق قدرت و تجمل‌گرایی شدند که سبب به‌وجود آمدن مرض تمدنی طبقات (حاکمان و توده‌ها) شد. در چنین حالتی که تمدن اسلام دچار امراض تمدنی شده بود صلیبی‌های غربی از یک‌سو و مغول‌های چنگیزی از سوی دیگر بر تمدن اسلام هجوم آورده و تنه‌ی تمدن اسلام را بریدند. اما، ریشه‌ی غیرقابل تغییر این تمدن (دین اسلام) قابلیت پرورش، تربیت و پویا سازی تمدن آفرینانی را دارد تا دوباره تمدن اسلام را زنده کنند و چنین بود که به‌زودی ترک‌های پویا شده در دامان اسلام توانستند صلیبی‌ها را رانده و دین اسلام توانست مغول‌ها را مجذوب خویش گردانیده و این دشمنان خون‌آشام مسلمانان را به این دین بگرایاند. درحالی‌که پس از شکست صلیبی‌ها و مسلمان شدن مغول‌ها تمدن اسلام یک‌بار دیگر صعود کرد، صلیبی‌های غربی که برای مدت کوتاه سرزمین‌های اسلام را تحت اشغال داشتند به گفته‌ی آرنولد جاینبی در کتاب خود تحت نام تمدن در آزمایش (CivilizationonTrial) هنر تمدن سازی را با خود به اروپا بردند و زمانی‌که تمدن اسلام دور دوم عمر طبیعی خویش را طی می‌کرد مشغول ساختن تمدن دوباره‌ی غرب بنام تمدن مدرن غربی شدند. تمدن مدرن غربی با پیشرفت‌های بی پیشینه‌ی در عرصه‌ی صنعت و تکنالوژی دوباره آهنگ تمدن اسلام کرده و در اواخر قرن 19 و اوایل قرن بیستم توانستند تمدن در حال نزول اسلام را شکست داده پیروز میدان شوند و با استفاده از تکنالوژی، جهان را به دهکده‌ی کوچک مبدل سازند.

بله! جهان به یک دهکده‌ی کوچک مبدل شده است و این عبارت معنی‌های متفاوت را برای هر شخصی ارائه می‌کند؛ اکثراً به‌مجرد شنیدن این عبارت دنیای تکنالوژی و ارتباطات را در ذهن خویش مجسم می‌کنند، کسی شبکه‌های بزرگ ترانسپورتی و تجارتی که انسان‌ها و مال‌التجاره غرب را به شرق و از شرق را به غرب می‌رساند تصور می‌کند و ممزوج شدن مردم در سراسر دنیا نیز مفهومی است که از این عبارت ارائه می‌شود اما دهکده‌ی جهانی دال به یک تغییر بی پیشینه درصحنه‌ی بزرگ سیاست جهانی بوده و با تأسف که توده‌ها در سراسر جهان و در جهان اسلام حتی علما در مورد پیامدهای آن خاموش‌اند. یکی از پیامدهای دهکده شدن جهان که نخبگان و پالیسی سازان غربی بامطالعه‌ی پهن و عریض تاریخ در بعد زمان و مکان به‌خوبی درک می‌کنند این است که در دهکده‌ی جهانی همزیستی چند تمدن ممکن نیست، بناءً تمدن مدرن غربی به فکر از ریشه کندن تمدن‌های شدند که وجود داشته و یا امکان به‌وجود آمدن آن می‌رفت. دو تمدنی که غربیان احساس خطر بیشتر از آن می‌کنند، تمدن اسلام و تمدن مسیحیت ارتودوکس در روسیه است. برای ریشه‌کن کردن تمدن مسیحیت ارتودوکس در روسیه انقلاب بلشویک که نظریه‌ی آن از غرب وارد شده بود و تمویل غربی می‌شد راه‌اندازی شد. این انقلاب، پس از کامیابی، دنبال ریشه‌های تمدن روس‌ها شده، آهنگ حملات بی‌رحمانه بالای کلیسا و فرهنگ‌های سنتی در روسیه کرده و تحت نام الحاد میلیون‌ها مسیحی و سنت‌گرای روسی را به قتل رسانیدند. در جهان اسلام نیز پس از بین رفتن خلافت به‌حیث نماد تمدن اسلام، غربیان تا حد توان توسط استعمار مستقیم، استعمار غیرمستقیم، جنگ‌های فکری (وارد ساختن نظریات ملت‌گرایی به‌حیث بدیل اسلام، استحاله‌ی ارزش‌های اسلامی و جابجایی آن باارزش‌های غربی) و طرق مختلف کوشش به از بین بردن ریشه‌ی تمدن اسلام (دین اسلام) کردند. بله! تمدن مدرن غربی وجود هیچ تمدن موجود و ریشه‌ی هیچ تمدنی را که قابلیت پویا شدن و روییدن و نموکردن دوباره را دارد نمی‌خواهد زیرا به‌خوبی درک می‌کند که در دهکده‌ی جهانی همزیستی تمدن‌ها امکان ندارد، بناءً دنبال جهانی ساختن و تحمیل تمدن مدرن غربی بالای جهانیان بوده و می‌خواهد یک حکومت جهانی مبنی به ارزش‌ها و ایدئولوژی غربی بسازد.

پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و دیدن حالت رقت‌بار امت اسلام غربیان خوش‌بین شده و دانشمندان و نخبگان غربی چون فرانسس فوکویاما پایان تاریخ (جهانی‌شدن تمدن مدرن غربی به‌حیث یگانه طرز نظام‌داری) را اعلان کردند. نظریه‌ی پایان تاریخ در عصر دهکده‌ی جهانی تنها توسط غربیان و تمدن بی‌خدای غربی مطرح نشده بلکه تمام ادیان و ایدئولوژی‌ها بامطالعه‌ی اتفاقات، حکایات و روندهای جهانی، خوش‌بینانه منتظر پایان تاریخ به نفع خویش‌اند، یهودیان به‌حیث مغزهای متفکر تمدن بی‌خدای غربی خوش‌بینانه منتظر حکومت جهانی یهودی بوده و دانشمندان یهودی چون کوفمن کوهلر خاخام و رئیس پوهنتون اتحاد عبری حکایات و اتفاقات جهانی را رهبری کننده به عصر طلایی یهود می‌داند، مسیحیان نیز از پایان تاریخ خبر داده و دانشمندان چون کارل کولپس از پایان تاریخ خبر می‌دهند، اما در این میان مسلمانان که حاملان دین حق‌اند و پیش‌بین‌ترین دین را دارا می‌باشند مانند سایر عرصه‌ها در عرصه‌ی آینده‌نگری نیز از کاروان عقب‌مانده‌اند و حتی به آن دید تعصب می‌نگرند. اگرچه ما در اسلام اصطلاحی بنام پایان تاریخ نداریم ولی نسخه‌ی کامل‌تر و دقیق‌تر آن‌را بنام آخرزمان داریم و دلایلی که مسلمانان این بخش بزرگ دین را لمس نمی‌کنند این است که علم آخر زمان مربوط عقاید و احکام نبوده و اکثراً شامل بخش نظریات دین می‌شود و درک این بخش بدون مطالعه‌ی تاریخ گذشته، فرآیندهای تاریخی گذشته و امروز، ساینس، جغرافیا و علوم اجتماعی و انسانی مشکل بوده و اکثر علمای اسلام در این بخش‌های از علم دسترسی کمتر دارند بناءً موضوع علم آخر زمان و آینده‌نگری را کم‌رنگ جلوه می‌دهند، علم آخر زمان شامل مطالعه‌ی شخصیت‌های آخرزمانی چون امام مهدی و حضرت عیسی (علیه‌السلام) می‌شود و بعضی‌ها به این نظرند که مطالعه‌ی آن مسلمانان را تنبل می‌سازد و یا حتی در دید افراطی می‌ترسند که مطالعه و آینده‌نگری ادعای آن‌ها را مبنی بر حق بودن کمرنگ خواهد ساخت وبالآخره اکثر مسلمانان به این علم با تأسف به دید خرافه می‌نگرند درحالی‌که دانشمندان و نخبگان و حتی رؤسای جمهور تمدن‌های رقیب از دید آخرزمانی خویش به وقایع نگریسته و باوجود باطل بودن، در اظهار نظریات آخرزمانی خویش هیچ‌گونه احساس شرم نمی‌کنند.

در پرتو چنین دیدی غربیان خوش‌بینانه فکر کردند که موقع برای حکومت جهانی مبنی بر ایدئولوژی آن‌ها با از بین رفتن احساسات احیایی مسلمانان و ممزوج شدن روس جدید با تمدن مدرن غربی آماده‌شده است و برای نهایی ساختن این آرزوی خویش جنگ با اسلام را که در قرون گذشته توانسته بود خلافت را از بین برده و سرزمین‌های اسلامی را تحت استعمار مستقیم قرار دهند این بار بنام جنگ با تروریزم به راه انداختند. مسلمانان یک‌بار دیگر پس از قرن‌ها یکه‌تازی جهانی پشت به دیوار و بی‌دفاع در مقابل تمدن بیگانه‌ی قرار گرفتند. معمولاً در این نوع حالت که یک تمدن از تمدن رقیب شکست می‌خورد سه نوع عکس‌العمل به‌وجود می‌آید؛ عکس‌العمل مکارانه، عکس‌العمل احساساتی و عکس‌العمل هوشیارانه و مسلمانان نیز هر سه نوع را در مقابل حملات غربی‌ها نشان می‌دهند.

تعداد کثیر مکاران احساسات دینی خویش را سرکوب کرده و دنبال عقل خویش شده با دیدن قوت تمدن مدرن غربی خواستند در قالب ارزش‌های غربی و تحت سلطه‌ی آن‌ها به زندگی ادامه داده و لذت زندگی غرب‌زده‌ی خویش را ببرند، تعدادی هم احساساتی برخورد کرده و بدون استفاده از عقل تنها با احساسات خواستند هیولای استعمار را از بین ببرند که حداقل در سطح دنیوی موفق نشدند و نمی‌شوند و تعداد اندکی با اعتدال عقل و احساسات اسلامی عکس‌العمل نشان دادند و می‌دهند و با تدبر و تفکر می‌خواهند با این هیولا مبارزه کرده در زمان صبر، صبر می‌کنند، در زمان فکر سازی فکر می‌سازند و در موقع مناسب تصادم می‌کنند.

(صرف‌نظر از اینکه یهودیان از نظریه‌ی پایان تاریخ تمدن بی‌خدای غربی برای آرزوها و جاه‌طلبی‌های عصر طلایی خویش استفاده می‌کنند) درحالی‌که غربیان بادید پایان تاریخ برای ریشه‌کن ساختن سایر تمدن‌ها درگیر جنگ‌ها و مداخلات در سراسر جهان شدند سه روند تاریخی جدید در جهان آشکارشد که غربیان به سرکردگی امریکا را دررسیدن به این آرزوی بزرگ نا امید ناموفق می‌سازد. غربیان مصروف مداخلات خارجی نتوانستند مشکلات داخلی خویش را ببینند و مرض سرطانی تمدنی بنام تفاوت طبقاتی در غرب به اوج رسید، مشکلات اخلاقی افزوده شد و تعصبات در غرب یک‌بار دیگر به‌وجود آمد و برعلاوه مداخلات خارجی تمدن مدرن غربی را مصروف جنگ‌ها در سراسر جهان کرد. این دو مرض (تفاوت طبقاتی و ازدیاد جنگ‌ها) سبب زوال هر تمدن گذشته بوده است و غرب را نیز به‌سوی زوال سوق داده است. از سوی دیگر روس‌ها که قسماً با تمدن مدرن غربی ممزوج شده بودند دوباره به‌سوی سنت‌گرایی و مسیحیت ارتودوکس روی آورده و به‌حیث یک قدرت جدید در مقابل غرب ایستادگی کردند وبالآخره موج از بیداری در جوامع اسلامی به‌وجود آمده و مسلمانان به‌طرف عکس‌العمل هوشیارانه در مقابل تمدن مدرن غربی درحرکت شدند.

اکنون با بررسی این حکایات، روندها و فرآیندهای تاریخی به یاد سخن از ابن کثیر (رحمه‌الله) می‌افتم که می‌گوید: اگر الله خاتمه‌ی چیزی را در زمین بخواهد وسایل و وضعیت را چنان خلق می‌کند که به‌سوی این خاتمه حرکت کنند. بله! جهان به‌سوی پایان تاریخ درحرکت است و کسانی‌که فکر می‌کنند که تمدن مدرن غربی با اسلام، روس‌ها و چینی‌ها بدون تصادم می‌توانند به همزیستی ادامه دهند در جنت احمق‌ها به سر می‌برند، بلکه تصادم این‌ها حتمی است (بوجود آمدن پیمان‌ها و قراردادهای صلح میان این‌ها فقط خریدن وقت است). بخش از ایمان به اسلام این یقین داشتن به این است که طبق وعده‌ی الله تاریخ با جهانی‌شدن اسلام به پایان خواهد رسید. در قالب این عقیده اگر به حکایات و فرآیند تاریخی بنگریم می‌بینیم که تمدن غرب به‌حیث تمدن جهانی امروز در حال زوال است و در چنین حالتی تصادم غربیان با روس و چین حتمی می‌باشد. با زوال تمدن مدرن غربی راه برای جابجایی تمدن جدید باز می‌شود. این تمدن جدید یا باید مبنی بر ایدئولوژی کاملاً جدید باشد که بتواند جهانیان را در قالب خویش جا دهد و یا ایدئولوژی باشد که امتحان موفقانه در تاریخ داده باشد. چینی‌ها با ایدئولوژی قسماً کمونیستی و قسماً لیبرالیستی نمی‌توانند سازنده‌ی چنین تمدن جدیدی باشند، مسیحیت ارتودوکس که مجبور است طرز نظام‌داری را از سایر ادیان و ایدئولوژی‌ها وام بگیرد نیز شانس اندکی برای جابجایی تمدن غرب دارند و حتی ایدئولوژی جدیدی که دانشمند روسی الکسندر دوگین بنام تئوری چهارم سیاسی پیشنهاد کرده است دل‌چسپی جهانیان را به خود جلب نکرده است بناءً تنها ایدئولوژی که واجد شرایط ادعای پایان تاریخ بوده و شانس برنده شدن در سیر پایانی تاریخ دارد اسلام است که توجه جهانیان را به خود جلب کرده است و دیده میشود که جهانیان خسته از نظام‌های بشری و ناکارا گروه گروه و به شکل فردی به اسلام پناه می‌آورند.

البته باید یاد آور شد که پایان تاریخ به معنی پایان جهان نیست و اینکه چه اتفاقات آخرزمانی (مانند ملحمه یا جنگ بزرگ نهایی، آمدن امام مهدی و عیسی (علیه‌السلام)، کشتن دجال) در حال آشکار شدن است و چطور اسلام تمام جهان را میگیرد بحثی جداگانه است ولی در پایان میخواهم بگویم: چه ما خوش باشیم و چه نباشیم، چه ما کارکنیم و چه نکنیم و چه ما حقیقت فکر کنیم و یا خیال، اسلام به‌سرعت به‌سوی پیروزی نهایی درحرکت بوده و وارث جهان آینده‌ی نزدیکی است که هر کس در آن منتظر عصر طلایی خویش است، اما چه زیباست که ما با طرز دید هوشیارانه، نه احساساتی که همه مسلمانان را غیر خود باطل بدانیم، ازجمله کسانی باشیم که پرچم پیروزی نهایی را به‌دست می‌گیرند.

به امید بیداری امت اسلام!

در بارۀ نویسنده

Hedayatullah Zaheb

پاسخی بگذارید