اجتماعی اقتصادی سیاست های جرمی

کمونیسم توطئه یهود

نوشته شده توسط نعمان الدین نایب خیل

مقدمه

خواننده گرامی! این مقاله به گونه‌ی خیلی فشرده آماده شده که عمدتاً جنبه معلوماتی دارد تا تحلیلی. برای اثبات و تحلیل موارد، لازم است از گذشته‌ی دور آغاز کنیم؛ به گونه مثال از زمان اولین فیلسوف یونان بنام «دیموکراتیس» که نظریه مادی‌گرائی را مطرح کرد. سپس دانشمندانی که قبل از مارکس دوباره بحث مادی‌گرائی را مطرح کرده، دلیل و نیاز آن را بیان داشتند، را مطالعه نماییم. بعداً تاریخ و خواست‌های فریماسون‌ها و کابالیست‌ها را موردبحث قرار داده و در یک چوکات تاریخی ارتباط آن‌ها و نتایج حاصله را ارزیابی کنیم. انجام این موارد منجر به نوشتن یک کتاب حجیم می‌شود که از حوصله و توان این مقاله خارج است. در این مقاله وقایع بسیار خلص ذکرشده که مطمئناً در ذهن خواننده سؤالات زیادی را ایجاد می‌کند. قبل از بیان موضوعات بحث شده در این مقاله و قبل از تائید و یا رد مطالب آن به خواننده گرامی توصیه می‌کنیم که در زمینه تحقیق داشته باشند؛ زیرا تحقیق برای خواننده گرامی درک موضوع را بهتر کرده و قناعت ایشان در مورد صحت و یا عدم صحت مطالب به نحوه‌ی بهتر حاصل می‌شود.

پروتکل‌های صهیونیزم

پروتکل‌های صهیونیزم[1] برای اولین بار بعد از جنگ جهانی اول از زبان روسی به زبان انگلیسی ترجمه گردید. این پروتکل‌ها در چاپ هشتاد و یکم (1985 م) متن انگلیسی کتاب استیلا برجهان از طریق یک حکومت جهانی یا پروتکل‌های شیوخ و رهبران دینی صهیون (Learned Elders)، به شکل مکمل آمده است. این پروتکل‌ها در نخستین اجلاس سری صهیونیستی جهانی به ریاست دکتر «تئودور هرتزل» در شهر «بال» سوئیس موردبحث قرار گرفت.  این پروتکل‌ها زمانی افشا گردید که پلیس مخفی تزاری حدوداً 20 سال قبل از انقلاب شوروی، صاعقه‌وار به اجلاس مخفی یهودی‌های شهر “بال” هجوم برده و این اوراق را به تاراج بردند. این پروتکل‌ها در جلسات مختلف موردبحث قرارگرفته و درنتیجه با توافق تائید می‌گردیدند. اساساً این پروتکل‌ها توسط شخصی بنام «آشر گینزبرگ[2]» آماده‌شده بود و از «تلمود» کتاب دینی یهودان منشأ گرفته است. مجموعاً در کلیات 24 پروتکل بوده که هرکدام دارای مواد مختلف‌اند، و بنام پروتکل‌های صهیونیزم (The Protocols of Zion) یاد می‌گردد. این پروتکل‌ها به لسان‌های مختلف ترجمه گردیده‌اند. مطالعه این پروتکل‌ها آگاهی خواننده را از بازی‌های صهیونیست‌ها افزایش می‌دهد. اگرچه بعضی‌ها آن را ساخت “تئوری توطئه” می‌دانند. اما وقتی آن را مطالعه نمایید، میدانید که تا حال موبه‌مو در جهان تطبیق گردیده است.

در پروتکل شماره یک آمده است: «…. بهترین نتایجی که از طریق حکومت بر «گوئیم[3]» (غیر یهود) خواهان تحقق آن هستیم به‌وسیله خشونت و ترور به دست می‌آید، نه با مباحثات اکادمیک؛ زیرا هر انسانی طالب رسیدن به قدرت است. هر فردی می‌خواهد اگر بتواند دیکتاتور شود…” دریکی دیگر از این پروتکل‌های صهیونیستی موضوع از بین بردن اشراف‌سالاری گوئی‌ام (غیر یهودان) و فسخ دارایی شخصی آمده است. دربند آخر پروتکل ششم آمده است: «برای آن‌که مبادا «گوئیم» (غیر یهودان) از این مطلب آگاه شوند و درنتیجه، پیش از پیاده شدن کامل این برنامه و قبل از رسیدن زمان موعود، از دام ما فرار کنند، همه این‌ها را در قالب فریبنده و مصلحت خواهی می‌ریزیم و وانمود می‌کنیم که قصد ما خدمت به طبقات کارگر و مبانی صحیح اقتصاد سیاسی می‌باشد. مبانی که نظریات اقتصادی ما به کمک دستگاه‌های تبلیغاتی‌مان، آن‌ها را در یک چهارچوب جذاب و وسیع آماده کرده‌اند. همچنان دربند سوم پروتکل دوم آمده است: مبادا، حتی برای یک‌لحظه هم، فکر کنید که این سخنان من پوچ و بی‌اساس است. در اقداماتی که ما برای پیشبرد نظریات داروین، مارکس و نیچه انجام دادیم، فکر کنید. تأثیر مهم رهنمودهای ما در فریفتن و به‌اشتباه انداختن اذهان گوئیم (غیر یهودان) در این زمینه دست‌کم برای خود ما یهودی‌ها باید روشن باشد”.

کمونیسم و پروتکل صهیونیزم

برای این‌که کمونیسم را در مطابقت با پروتکل صهیونیزم بررسی نماییم، بهتر است از بنیان گزار مفکوره کمونیسم معاصر آغاز نماییم.

شکل 1 کارل مارکس با حرکت غیرمعمول یک دست داخل کرتی

کارل مارکس در سال 1818 میلادی در یک خانواده ثروتمند یهودی که از نسل خاخام تلمود بود، به دنیا آمد.  اجداد پدری وی از سال 1723 خاخام بودند. نام یهودی کارل مارکس، Moses Mordecai Marx Levy است. مارکس با کلیسای شیطان‌پرستان پیوست. این کلیسا توسط شخصی بنام Joana Southcott که گفته می‌شود با Demon Shiloh (روح پلید و شیطانی) در تماس است، رهبری می‌شد. در نوشته‌های ابتدائی مارکس کلمه Oulanem که به معنی شیطان در مراسم دینی است، به مشاهده می‌رسد. کارل مارکس رتبه 31 ام فریماسونری داشت. یکی از نشانه‌های فریماسون‌ها داخل نمودن دست راست در زیر کرتی است که در کتاب Duncan’s Ritual of Freemasonary نیز ذکر گردیده است. این حرکت در تصویر کارل مارکس واضح است. همین حرکت را در تصاویر تعداد زیاد فریماسون‌ها دیده می‌توانیم.

قطعنامه کمونیستی (Communist Manifesto)، کارهای ضد کاپیتالیستی کارل مارکس است که اساس مارکسیسم را تشکیل می‌دهد. این قطعنامه در ماه فبروری 1848 میلادی، یعنی در عمر 29 سالگی کارل مارکس، به هدایت فریماسون‌ها به چاپ رسید. این در حالی است که حرکت کمونیستی قبل از مارکس شکل‌گرفته بود و وجود داشت. مارکس در سنین جوانی به این گروه پیوست اما بعداً از آن جداشده و آن‌ را موردانتقاد قرارداد. مارکس در سال 1942 میلادی درحالی‌که حدوداً 24 سال داشت، عضو ارشد تحریریه روزنامه Rheinische Zeitung  شد و در همین سال به گفته «انگلس[4]» با او آشنا شد.  مارکس در لندن، و انگلس در منچستر زندگی می‌کرد. مارکس برای اثبات فلسفه دیالکتیک[5] مادی‌گرائی که همه‌چیز را از روی بعد مادی موردبحث قرار می‌دهد، انسان را نوعی حیوان می‌پندارد و تنازع و خشونت را برای توسعه بشریت ضروری قلمداد می‌کند؛ این تئوری نیاز به حمایت تئوری‌های ساینسی داشت. در همان زمان چارلس رابرت داروین[6] (1809-1882 م)، یک انجلیکانت، از راه می‌رسد و تئوری انتخاب طبیعی (Natural Selection) را ارائه کرده و فرضیه “سیر تکامل” (Brian Charlesworth, 2009) را پیشکش می‌کند. نظریه مشهور آن “انسان از نسل شادی به وجود آمده است” را همه می‌دانند. یک ماه بعد از انتشار کتاب “منشأ گونه‌ها” توسط داروین در 12 دسامبر 1859 م، انگلس نامه‌ای به مارکس نوشت: “داروین، مطلبی که در حال حاضر از او می‌خوانم فوق‌العاده است”. نامه مشابه از مارکس به انگلس حاوی مطالب مشابه بود:”در این چند هفته گذشته من موارد زیادی را مطالعه کردم و در بین همه آن‌ها کتاب “انتخاب طبیعی” داروین را هم خواندم. این کتابی است که مبنای دیدگاه ما را از تاریخ طبیعی تأمین می‌کند”.  سال‌ها تئوری داروین در پوهنتون‌ها تدریس می‌گردید[7] و هیچ‌کسی حق نقد آن‌ را نداشت، حتی استادان پوهنتون که آن را نقد می‌کردند، توبیخ می‌گردیدند. یکی از منتقدین، دکتر  کارولین کراکر (Dr. Caroline Crocker) استاد پوهنتون George Mason بود. وی “طرح هوشمند[8]” (Intelligent Design) را در صنف بیولوژی حجروی خود تدریس کرد. کار وی باعث شد جایگاه شغلی‌اش را به بهانه تدریس “خلقت گرایی” از دست بدهد وی بعدازآن قادر به دریافت شغل در هیچ جا نبود. همان‌طوری که قبلاً ذکر شد، تئوری‌های مارکس و داروین برای  فریفتن و به‌اشتباه انداختن اذهان گوئیم (غیر یهودان) ایجادشده است.

انقلاب کمونیستی

انقلاب کمونیستی که در سطح دولتی ایجاد گردید، از روسیه آغاز و به بسیار نقاط جهان گسترش یافت. عده‌ی زیاد افراد تراز اول در این انقلاب بلشویکی، یهودان بودند. در رأس این انقلاب دو فرد بسیار نام‌آشنا، تروتسکی (Leon Trotsky) و لنین (Vladimir Lenin) که هردو یهودی بودند، قرار داشت. بانک‌داران یهودی نیویارک، لندن و هامبورگ در تمویل مالی انقلاب بلشویکی (کمونیستی) در روسیه نقش اول را ایفا می‌نمودند. وزارت خارجه ایالت متحده امریکا در سال 1931 میلادی یک گزارشی را در سه جلد در رابطه به ظهور کمونیسم در روسیه به نشر رسانید. در این گزارش آشکارشده است که چطور یهودیان تحت رهبری ماکس وربرگ، بانک جرمنی را تحت کنترل گرفته و برای ظهور کمونیسم در روسیه کمک مالی می‌کردند.  بانکدار یهودی نیویارک بنام  یعقوب شیف (Jacob Schiff)  بیست میلیون دالر که به پول امروزی بیشتر از یک و نیم بیلیون دالر می‌شود، برای ظهور بلشیویزم هزینه نمود.

در دایره المعارف یهود (Jewish encyclopedia) مقاله‌ی تحت نام سوسیالیسم که در سال 1907 میلادی به چاپ رسید که در این مقاله آمده است چگونه سوسیالیسم در خدمت اهداف یهود قرار دارد. بعدتر در آن تذکر داده‌شده است که حرکت کمونیستی یک نقش مهمی را در زندگی یهودیان بخصوص در دهه 1920 م، 1930 م، در جریان جنگ دوم جهانی و بعدازآن بازی کرده است. درست بعد از جنگ دوم جهانی، نهادهای یهودی که حامی کمونیسم بودند رشد بی‌سابقه نمودند. یهود بودن برای اشتغال در سیستم کمونیستی یک امتیاز به شمار می‌رفت. در کنار بخش‌های اقتصادی، یهودان دست به مجازات و انتقام‌گیری زدند؛ ازجمله  یهودان پولندی بعد از جنگ دوم جهانی دست به مجازات و انتقام‌گیری زدند.

سال‌ها قبل از انقلاب کمونیستی، امریکا و یهودان در براندازی حکومت تزاری روسیه نقش داشتند. از سال 1890 میلادی به همکاری B’nai B’rith که سهم فعال را در انقلاب 1905 داشت،  افراد در امریکا آموزش‌دیده و به روسیه فرستاده می‌شد. بین سال‌های 1900 الی 1902 در حدود 10 هزار انقلابی شوروی تربیه گردیده بود تا به شوروی برگشته و رژیم تزاری روسیه را سرنگون کنند. یعقوب شیف که عضو نهاد فریماسونری B’nai B’rith بود، کودتای ناکام 1905 روسیه را نیز تمویل نموده بود. روسیه که در جنگ روسیه- جاپان میان‌سال‌های 1904-1905 شکست‌خورده بود، سخت نیاز به پول داشت اما یعقوب شیف به بانک‌ها اجازه دادن قرضه به روسیه را نمی‌داد. بعد از ناکامی این کودتا، 35 هزار انقلابی روسی به بیرون، عمدتاً به ایالت متحده امریکا، مهاجر شدند. صدراعظم جدید Pyotr Stolypin  بعدازاین جنگ اقدام به انجام اصلاحات اقتصادی نمود که درنتیجه‌ی آن روسیه رشد اقتصادی خوبی کرد. به گونه مثال 40 فی صد تمام غله‌جات و حبوبات جهان توسط روسیه تولید می‌شد که از تولید مجموعی امریکا، کانادا  و ارجنتاین بیشتر بود. این رشد رهبران فریماسونی پیترسبرگ را خشمگین نمود. صدراعظم در 14 سپتامبر 1911 ساعت 9 شب، توسط شخصی بنام Mordekai Bogrov در شهر کیف اوکراین زخمی گردیده، و چهار روز بعد آن مرد.

رهبران انقلاب کمونیستی شوروی (انقلاب بلشیویکی) در بیرون از روسیه آماده و تمویل گردیده، به روسیه فرستاده شدند. تروتسکی (Leon Trotsky) سفر خویش را در 25 دسامبر 1916  میلادی از شهر بارسلونای اسپانیا آغاز کرد. سپس به امریکا رفت تا برادر فریماسونی خود بنام یعقوب شیف (Jacob Schiff)، روسوفوب (Russophobe) و رئیس بانک خانه banking house of Kuhn, Loeb & Co در وال‌استریت شهر نیویارک را ملاقات نماید. تروتسکی شروع به گدائی از این بانکدارها نمود. ابتدا در هتل بنام Posh Astor در چهارراهی تایم اقامت گرفت. بعدتر او و فامیلش در خانه مفشن 1522 در جاده Vyse که سه ماه پولش به‌طور پیشکی توسط یعقوب شیف پرداخته‌شده بود، جا گرفتند. این خانه همه امکانات را دارا بود. این‌همه را آقای تروتسکی در خاطراتش تذکر داده است. او در این مدت چند مقاله کوتاه به روزنامه کوچک مارکسیست بنام Novy Mir نوشت. همچنان او برای مهاجرین روسی و پوهنتون رایگان روسی واقع در سرک هفتم شرقی رایگان سخنرانی می‌داد. تروتسکی عضو فریماسون‌های B’nai B’rith گردید. برای وی پاسپورت امریکایی به شکل غیرقانونی آماده شد تا دوباره به روسیه برگردد. بانک‌دار وال‌استریت بنام پاول واربرگ (Paul Warburg) حامی تروتسکی گردید. یعقوب شیف با هزینه 20 میلیون دالر در آن زمان که حدوداً بیشتر از یک و نیم میلیارد دالر این زمان می‌گردد به انقلابیون شوری برای آغاز فاز دوم کمک کرد. روسیه باید تخریب می‌شد و رژیم کمونیستی معرفی می‌گردید. در 27 مارچ 1917، تروتسکی 37 ساله با فامیل و حدود 272 فرد دیگر در کشتی بنام Kristiania fjord از امریکا راهی شوروی شدند تا اهداف انقلابی را تحقق ببخشند. آن‌ها در جریان راه دریکی از بندرها توسط پلیس کانادا که از طریق تلگراف لندن در این مورد گزارش داشتند، توقیف شدند. اما بعدازاین که از طرف سفارت بریتانیا در واشنگتن دستور رهایی یافتند، همه رها شدند. این دستور به خاطر تقاضای وزارت خارجه امریکا از سفارت بریتانیا در واشنگتن صادرشده بود. آن‌ها 5 روز بعد، در تاریخ 5 ماه می آزاد شدند. بعد از تروتسکی، 8 هزار عبری زبان[9] انقلابی دیگر نیز رسیدند.

سوسیالیست استونیائی بنام Aleksander Keskula در 7 نوامبر 1914 به سفیر جرمنی در سویزرلند آقای Gisbert von Romberg پیشنهاد نمود تا «ولادیمیر ایلیچ لنین» را استفاده نمایند.  از سال 1915 میلادی، کرینسکی و لنین از طرف جرمنی پول دریافت می‌نمودند. Alexander Parvus (اصلاً Israel Gelfand) که کودتای 1905 را تنظیم می‌کرد، در سال 1915 میلادی، لنین و همراهان او را من حیث مأمورین جرمنی قبول کرد. کیسکولا نیز 250 هزار مارک به بلشویک‌ها داد. هدف جرمنی این بود وقتی‌که بلشویک‌ها به قدرت برسند، در یک پیمان صلح مجزا با جرمنی دربیایند. در سال 1914 لنین عضو لژ «نه خواهر» گردید. در هشتم جنوری 1917، لنین و همراهانش سفر خود را از «بیرن»، سویزرلند به‌سوی پیترگراد آغاز کردند. آن‌ها بعد از توقف کوتاه و دریافت مقداری پول از فریماسون‌ها در استاکوهلم، به تاریخ 16 آوریل 1917 به پیتراگراد رسیدند. آقای Nikolai Chkheidze که یک فریماسون بود و مسئولیت شورای پیترگراد را بدوش داشت، لنین را با گل بدرقه نمود. تا آن زمان درمجموع 25 هزار انقلابیون بین‌المللی به روسیه رسیده بودند.

در 1917 میلادی، قحطی و کمبود نان که در حقیقت توسط فریماسون‌ها انجنیری شده بود، مردم را به شورش آورد که بنام انقلاب فبروری نیز یاد می‌شود. گرچه در آن زمان در روسیه فراوانی نان نیز وجود داشت، اما 3 روز بعد نیکولاس تزار دوم کناره‌گیری کرده و برادرش میکائیل بر تخت نشست. در روز بعد او هم از طرف فریماسون‌ها مجبور به کناره‌گیری شد و دولت موقت روی کارآمد. نقش بلشویک‌ها در این انقلاب کم‌رنگ بود و نمایندگان آن‌ها در پارلمان نیز کم تعداد بود. شخصی فریماسون بنام Pavel Milyukov که مسئول امور خارجه دولت موقت بود، در خاطرات خود یادآوری می‌کند که کودتای فبروری یک بازی فریماسونی بود. مردم عام همه خوش بودند، اما دولت جدید فریماسونی موج عظیم ترور را در مقابل مخالفین آغاز کردند که خنده و خوشی مردم را منجمد ساخت. اولین قربانی، 4 هزار پلیسی بود که توسط مردم گرفتارشده بودند. سپس کشتار صاحب‌منصبان آغاز شد. الکساندر کرینسکی که وزیر عدلیه بود من حیث صدراعظم انتخاب گردید و در روز دوم پیروزی انقلاب درهای زندان را باز کرد و مجرمین همه آزاد شدند. همین بود که‌موجی از ترور، چور  و چپاول آغاز شد. الکساندر کرینسکی (Alexander Kerensky) منشی مجتمع عالی فریماسون‌ها و رهبر Grand Orient روسیه بود. دولت موقت روسیه یک‌میلیون دالر از طرف بانک یعقوب شیف، و همچنان کمک دیگر بانک‌ها را دریافت نمود. لنین آغاز به چاپ مقدار زیاد اخبار و نشریه‌های سلسله‌ای نمود. برای کسانی که در تظاهرات اشتراک می‌کردند بین 10 الی 70 روبل و کسانی که خشونت می‌کردند بین 120-149 ربل داده می‌شد. در 18 جولای 1917 خبر ارتباط تروتسکی و لنین با سرویس اطلاعاتی جرمنی در اخبار (The Living Word) درز کرد.  روز بعد نیز یک مجله دیگر خبر انتقال پول از بانک‌های آلمان برای بلشویک‌ها را نشر کرد. در 20 جولای دولت موجود حکم دستگیری لنین، گریگوری زینوویف و لیون کمینیف را صادر نمود. به تاریخ 22 جولای لنین به ضم دیگران همراه با زینوویف پیتراگراد را ترک کرد. در اگست 1917 نماینده صلیب سرخ به روسیه سفر کرد که 7 عضو آن دکتران و متباقی بانک‌داران نیویارک چون «جون مورگان» و «یعقوب شیف» بودند تا با سران بلشویک‌ها صحبت کرده و آن‌ها را حمایت مالی نمایند. تروتسکی به تاریخ 25 اکتبر 1917 یک کمیته نظامی انقلابی را ایجاد کرد. به تاریخ 7 نوامبر ساعت 2:35 بعدازظهر تروتسکی اعلان کرد که دیگر حکومت قبلی وجود ندارد.  همان شب در 8 نوامبر  ساعت 1:30 صبح در نیمه‌شب انقلاب بلشیویکی اتفاق افتاد و درست ساعت 2:10 نیمه‌شب که آفتاب روی علامه اسکورپیو (کژدم) (14 درجه و 58 ثانیه) تمرکز داشت، کمیته نظامی انقلابی داخل هال که افراد رهبری دولت موجود بدون صدراعظم تجمع کرده بودند، گردید. کژدم هشتمین علامه منطقه‌البروج (Zodiac) است که علامه جرم و مرگ می‌باشد. سفارت امریکا در پیترگراد شش هفته قبل از آن خبر داشت. امریکا می‌دانست که باقدرت گرفتن بلشویک‌ها جنگ اول جهانی طولانی‌تر خواهد شد اما قصداً آن را کمک کرد چون بیشترین فایده از جنگ را امریکا تصاحب می‌کرد و دیگر طرف‌های جنگی حجم زیاد پول را ازدست‌داده و در حدود 14 بلیون دالر از ایالت متحده امریکا قرض دار شده بودند. درمجموع نخبگان جهانی اقتصاد در حدود 208 میلیارد دالر از این جنگ به دست آوردند. انگلیس هم نماینده‌های خود را شش هفته قبل از انقلاب بلشویکی از خاک روسیه بیرون کشید.  Kuhn, Loeb & Co از طریق رابطه‌های آلمانی خود به تروتسکی 20 میلیون دالر به خاطر به قدرت رسیدن بلشویک‌ها داد که بعد از شش ماه دوباره در حدود 102,290,000 دالر به اساس گزارش تاریخ 23 اگست 1921 نیویارک تایمز، به دست آورد.  در سال 1920 تنها لنین 75 میلیون فرانک سویسی به‌حساب بانکی خود به سویس انتقال داد. تروتسکی دو حساب بانکی در دو بانک The Chase Manhattan Bank, First National City Back داشت وی به ترتیب دریکی 80 میلیون دالر و در دیگر 90 میلیون فرانک سویسی داشت. Moisei Uritsky (Boretsky)، 86 میلیون فرانک سویسی Felix Dzerzhinsky، 80 میلیون و Ganetsky، 60 میلیون فرانک سویسی داشتند.

در آن زمان که انقلاب بلشیویکی به پیروزی رسید، حدوداً روسیه دو صدوبیست و پنج میلیون نفر نفوس داشت که تنها کمتر از 5 فی صد آن را یهودیان تشکیل می‌داد (Liphshiz, 2017) در جای دیگر آمده است که 2 فی صد مجموعه نفوس USSR  را یهودان تشکیل می‌داد. در سطوح رهبری نخستین حکومت پس از جنگ انقلاب بلشیویکی اکثریت مطلق یهودی بودند؛ از 22 وزیر، 17 آن یهود بودند. در کمیته جنگ یا وزارت دفاع از 43 نفر 34 نفر آن یهود، در کمیته داخلی یا وزارت داخله از 64 نفر 45 آن یهود بودند.  در کمیته امور خارجی یعنی وزارت خارجه از 17 نفر 13 نفر یهود، در کمیته امور مالی از 30 نفر 26 نفر آن یهود، در کمیته امور قضائی از 19 نفر 18 نفر آن یهود، در کمیته امور صحی از 5 نفر 4 نفر آن یهود، در کمیته ارشاد از 53 نفر 44 نفر یهود، کمیته بنا و تعمیرات 100 فی صد یهود، کمیته صلیب سرخ صد فی صد یهود، در اداره ایالت از 23 نفر 12 نفر یهود، در کمیته امور روزنامه‌نگاری از 42 نفر 41 نفر یهود، در کمیته رسیدگی به امور کارمندان از 7 نفر 5 نفر یهود بودند. آقای Alfred Jensen در نوشته خود در سال 1921، تذکر می‌دهد که حدوداً 75 فی صد رهبران بلشیویک یهود بودند. همچنان آقای Tsar Nicholas II شاه شوروی که بعداً توسط انقلاب بلشیوکی سرنگون و کشته شد، می‌گوید که 9 بر 10 حصه افراد خطرآفرین یهودند[1]. هیتلر رهبر نازی جرمنی از کمونیست‌ها و مارکسیست‌ها خیلی متنفر بود، می‌گفت که در همه‌جا نام یهودی بانام مارکسیست همراه است و گردانندگان این فلسفه ضد انسانی را یهودیان تشکیل می‌دهند. یهودی و مارکسیست مانند دو طاعونی کشنده‌ی است که یکی قلب و دیگری مغز انسان را مسموم می‌سازد (هیتلر, چاپ نهم، 1374). او در کتاب “نبرد من” خود می‌نویسد که چگونه یهودیان مطبوعات و رهبری احزابی چون سوسیال‌دموکرات را در دست گرفته و زمینه‌سازی برای مارکسیستی می‌کردند. چرچل نیز می‌گفت که قسمت اعظم رهبران کمونیستی و تروریزم سرخ را یهودان تشکیل داده است.

با به قدرت رسیدن رژیم بلشیویکی (کمونیست روسیه) سلسله ظلم آغاز گردید. مردم آزادی خویش را از دست دادند. صداها به شدیدترین وجه آن خاموش می‌گردید. قتل‌های گروهی، ترورهای هدفمند و زندانی ساختن و فرستادن به کمپ‌های کار اجباری اعمال معمول گردید. به اساس لیست که در گزارش هفته‌وار چیکا (پلیس سیاسی) درج گردیده، میان‌سال 1918-1919 در حدود 1.7 میلیون نفر اعدام گردیدند. به اساس گزارش Soviet  ماه می 1922 به تعداد یک‌میلیون و شش صد و نودوپنج هزار و نه صد و چهار نفر از جنوری 1921 الی 1922 اعدام گردیدند. در میان این قربانیان عالمان دین، پروفسورها، دکتران، حقوق‌دانان، پلیسان، افراد امنیتی، فعالین مدنی، ژورنالیست‌ها، نویسندگان، هنرمندان، نرس‌ها، کارگرها و دهاقین شامل بودند. فعالیت‌های بلشیویست‌ها ضد تفکر اجتماعی بود. آن‌ها از تفکر فریماسونی که با ما باش یا می‌کشیمت، که به اساس آن ایالت متحده امریکا نیز تشکیل گردید، استفاده می‌کردند. چشم‌ها کشیده شد، گوش‌ها، زبان‌ها و بینی‌ها بریده شد، ناخن‌ها کشیده شده و انسان‌ها زنده پوست گردیدند. Krasnaya Gazeta در 31 اگست 1919 هدف اول رژیم سویت (Soveit Regime) را جویبار خون بورژواها تعریف کرده بود.  حتی در جریان جنگ داخلی سال 1920، تروتسکی آغاز به اقتصاد نظامی به خاطر جنگ‌های کمونیستی نمود. ازاین‌رو سربازگیری از دهقانان و کارگران را آغاز نمود و آن‌ها من حیث عساکر در مزارع توسط صاحب‌منصبان نظامی کنترل می‌شدند. فابریکات مانند سیستم نظامی اداره می‌شد و کارگری که مقاومت می‌کرد، من حیث مخالف شناخته می‌شد.  تروتسکی می‌گفت هرکس خواهان آزادی بیان، آزادی رسانه و تجارت آزاد است باید مانند مرغابی در مرغاب یا مانند سگ کشته شود. لنین حتی در سال 1917 می‌گفت که کارگران نیاز به آزادی، مساوات و اتحادیه ندارند.  خشونت‌های کمونیست‌های چکی را در فلمی که توسط Alexander Rogozhkin آماده ساخته‌شده است، به نام The Chekist دیده می‌توانید. لنین می‌خواست 60 میلیون افراد روستایی را بکشد. جورج سلمون در کتاب خود تحت نام «در میان قوانین سرخ» آورده است که لنین عقیده داشت که انسان‌ها را برای مولوک (Molok)[10] باید قربانی نمایند. لنین اعلان نمود که پولی وجود ندارد که برای افراد گرسنه یا فرهنگ داده شود. اما در سال 1919، لنین مقدار هنگفت پول را به Grand Orient (لوژ فراماسونی) فرستاد، تا اداره مرکزی پاریس را نوسازی کرده و پروپاگندای خود را ادامه بدهند، درحالی‌که میلیون‌ها روسی از گرسنگی رنج می‌بردند. در سال 1921 و 1922 پنج میلیون نفر از گرسنگی جان داد. کمونیست‌ها در سرتاسر قلم رو خویش انواع جنایاتی انجام دادند که من در این مقاله نمی‌خواهم شامل بسازم.  از ظلم و کشتار که توسط کمونیست‌ها انجام شد، هیچ انسان واقعیت‌گرا چشم‌پوشی کرده نمی‌تواند. شواهد آن را در تمام ممالک تحت سلطه کمونیستی دیده می‌توانیم.

لنین از سال 1922 م به بعد به‌طرف فلج شدن رفت، در مارچ 1923 وی سکته مغزی کرد و توانائی تکلم معمولی را از دست داد و بیشتر سال 1923 را بروی ویلچر گذارند درحالی‌که از سردردی‌های هولناک زجر می‌برد و نیمه دیوانه شده بود. در جریان کریسمس سال 1923 فقط چند هفته قبل از مرگش، در بالکن خانه‌اش نشسته و به‌طرف آسمان نگاه کرده و توله می‌کشید. لنین در 21 جنوری سال 1924 میلادی به ساعت 6:30 بعدازظهر جان داد. در اگست سال 1927 میلادی، استالین زمینه‌سازی نمود که تروتسکی را از حزب اخراج نماید و او را به تاریخ 16 جنوری 1928 به آلماتای قزاقستان تبعید نمود، سپس به ترکیه و  بالاخره به ناروی و مکزیکو برای زندگی تبعید شد. در 20 اگست 1940 به امر استالین و NKVD، رومان میرکدر (Roman Mercader) با آیس پک به سر تروتسکی زد که یک روز بعد آن تروتسکی مرد.

راکفلر (بانکدار مشهور یهودی) امریکایی نهاد کمپنی اعلاناتی lvy lee را استخدام نمود که بلشیویک را رنگ گرم و دوستانه بدهد. پروپاگندای شوروی، صد هزار امریکایی را به روسیه کشانید. حتی 60 هزار آلمانی به امپراتوری استالین سفر نمودند. تنها در ساخت کانال بحیره سفید 600 هزار کارگر جان دادند.  در قحطی بزرگ حدود 15 میلیون انسان جان باخت. شعار رسمی شوروی که می‌گفتند همه‌چیز برای خوبی مردم،  همه‌چیز بنام خوشحالی مردم، ظاهراً قابل‌اجرا نبود. اقتصاد روسیه بعد از کودتای اکتبر بسیار ضعیف شده بود. راکفلر امریکایی برای ساختن ماشین جنگی شوروی توجه جدی نمود. متخصصین می‌گویند که اگر کمک‌های امریکا نمی‌بود، اتحاد شوری در همان 5 سال اول از بین می‌رفت. روسی‌ها قادر به ساختن فابریکات نبودند و این زمینه قراردادها را برای Albert Kahn مساعد ساخت. در فبروری 1930 «آلبرت کهن» با مسکو به خاطر ساخت فابریکات به ارزش دو بیلیون دالر قرارداد امضا نمود و دستیارهای وی من حیث مستشران دولت شوری در برنامه پنج‌ساله دوم  نیز نقش بازی کردند. حتی دانشمندان یهودی ازجمله هشت نفر پیشتاز دخیل در ساخت بمب اتم امریکا، فرمول ساخت بمب اتم را به رژیم شوروی دادند تا بقای این رژیم را برای چندی سال دیگر تمدید نمایند. زمانی که اولین بمب اتمی شوروی در قزاقستان در 29 اگست 1949 آزمایش شد، امریکا متحیر شد که چطور به این زودی شوروی قادر به ساخت آن شد.

تا سال 1937میلادی، 18 میلیون انسان دیگر در موج ترور که توسط Lazar Kaganovich  راه‌اندازی شده بود، در اتحادیه شوروی کشته شدند. این بر 30 میلیون دیگری که به خاطر قحطی و نظام اشتراکی (تمام محصولات از طرف دولت جمع‌آوری می‌گردید) جان‌باخته بودند، ازدیاد شد. در سال 1937 موج بزرگ کشتار دسته‌جمعی استالین آغاز شد. تنها میان‌سال‌های 1937-1938 یک‌میلیون نفر اعدام و دو میلیون دیگر در کمپ‌های کارگری کشته شدند. Liteeraturnaya Rossiya در نوشته که در سال 1992 به نشر رسانید تعداد کشته‌شدگان دوران شوروی را به 147 میلیون تخمین نموده است. کشتن سیستماتیک اطفال از سال 1934 آغاز گردید.  تنها از 1935 الی 1939 در حدود 92 هزار اطفال میان 12 الی 16 سال کشت شدند. جمهوری چک در سال 1940 یک‌میلیون طفل میان 14 و 17 ساله را زندانی کردند. در سال 1943، کشور چک در حدود 2 میلیون طفل را زندانی نمود. 700 هزار استونیایی را به سایبریا تبعید نمودند. تنها انقلاب کمونیستی چین حدود 140 میلیون قربانی گرفت. هیچ مملکتی را در دنیا سراغ ندارید که انقلاب کمونیستی در آن با خشونت و کشتار همراه نبوده باشد. آزادی بیان در رژیم‌های کمونیستی یک خیال باطل بود. همیشه نظامی که بر بنیاد باطل استوار باشد آزادی بیان را سرکوب کرده تا واقعیت‌ها برملا نگردد. در رژیم کمونیستی آن‌چنان آزادی بیان سرکوب می‌شد که حتی پروفسور واریلی لیگاسوف (Valery Legasov) اگرچه اساسی‌ترین فرد در نجات مردم منطقه، و مدیریت بحران ایجادشده بعد از انفجار نیروگاه هستوی چرنوبیل بود، و همچنان در کنفرانس «وین» علت انفجار «نیروگاه هستوی چرنوبیل» را دروغ گفته بود اما چون در دادگاه داخلی من حیث شاهد و متخصص واقعیت‌ها و عیوب علمی-تخنیکی این نیروگاه‌ها را برملا کرد، از طرف کا.جی.بی. مورد توبیخ قرار گرفت، از کار برطرف شد، حق تماس با کسی را نداشت تا این‌که در 26 اپریل سال 1988 م خودکشی نمود. چرا امریکا رژیم کمونیستی را حمایت کرد؟ باملاحظه موارد فوق دو سؤال مهم مطرح می‌گردد. اول اینکه چرا امریکا رژیم کمونیستی را حمایت مالی کرده در به قدرت رسیدن آن کمک کرده، از نابود شدن آن‌ها توسط کمک‌های مالی جلوگیری نموده و سپس در مقابل آن نیز می‌جنگیدند؟ و دوم اینکه چرا امریکایی‌ها از رژیم تزاری روس خیلی متنفر بودند؟ بامطالعه تاریخ می‌توان گفت چون حکومت شاهی تزاری روسیه به کمک ابراهیم لینکلن شتافت و جنگ داخلی در امریکا خاتمه یافت. جنگ داخلی امریکا که از ۱۲ اپریل 1861 الی 9 اپریل 1865 میلادی دوام کرد، به دلیل این‌که ابراهیم لینکلن رئیس‌جمهور امریکا (از حزب جمهوری‌خواه) مخالف نظام برده‌داری و ساخت بانک مرکزی که توسط فریماسون‌ها حمایت می‌گردید، بود. فریماسون‌ها که دعوای حکومت جهانی دارند و پایتخت آن‌ را امریکا ساخته‌اند، نظام برده‌داری جهانی یکی از اهداف اساسی آن‌ها بوده و حکومت خود را تحت نام نظم نوین جهانی نیز یاد می‌کنند.

شخص فریماسون بنام جنرال Albert Pike کوشش نمود تا امریکا را بزرگ‌ترین رژیم برده‌داری بسازد که شامل کیوبا و مکزیک نیز می‌گردید و آن را کنفدراسیون امریکا نام می‌گذاشت. رئیس جنگ وی آقای Edwin Stanton که یک فریماسون بود نیز در این امر دخیل بود.  به همین دلیل جنرال Albert Pike در مقابل “لینکلن” چندین سال جنگید. لینکلن خواهان کمک از شاه روسیه الکساندر تزار-2 شد. شاه روسیه با فرستادن قوا به لینکلن کمک نمود تا طرف مقابل شکست بخورد. 5 روز بعد از ختم جنگ، ابراهیم لینکلن در تئاتر در چوکی شماره 33 (عدد مقدس فریماسون‌ها) توسط فرد درجه 33 ام فریماسونی بنام John Wilkes Booth کشته شد. در همین سال کوشش برای قتل الکساندر تزار2 نیز صورت گرفت. رئیس‌جمهور بعدی آقای Andrew Johnson  شخصی با رتبه چهارم فریماسونی بود. وی جنرال خائین «آلبرت پیک» که به دلیل خیانت زندانی‌شده بود،  را بخشید و موردتقدیر و تشویق نیز قرارداد. به همین دلیل رئیس‌جمهور از طرف لوژ اسکاتلند فریماسون‌ها به رتبه 32 ام ارتقا نمود. قصر سفید بالای ساختمان قدیمی فریماسون‌ها، تقریباً به همان شکل و اندازه در دوبلین ساخته شد. جان اف کندی نیز که توسط شخص فریماسون بنام Lee Harvey Oswald  کشته شد؛ ازجمله دو رئیس‌جمهور امریکاست که فریماسون نبودند و هردو کشته شدند. دلیل آن فرمان شماره 11110 که حق چاپ پول دالر را از بانک شخصی فدرال ریزرف به دولت برمی‌گردانید و همچنان مانع ساخت بمب اتمی توسط اسرائیل می‌گردید، بود. قاتل نیز بعداً ترور گردید. شیوه قتل جان اف کندی سؤالات مختلفی دارد که در این بحث قابل‌ذکر نیست. جالب این است که رئیس‌جمهوری بعدی آقای Lyndon Baines Johnson که یکی از رده بلندهای فریماسون‌ها بود، با تخلص مشابه (Andrew Johnson)، به قدرت رسید. مجسمه آزادی (The Statue of Liberty) تحفه از فریماسون‌های فرانسوی که در میان آن‌ها Frederic Auguste Bartholdi و Gustave Eiffel  از Grand Orient de France بود به فریماسون‌های نیویارک در سال 1886 میلادی داده شد. مجسمه مشابه کوچک آن در همین سال در Seine در پاریس نیز ایستاده شد. گرچه این‌ها نمای الهه آزادی رومی فکر می‌شود، اما در حقیقت نمای Semiramis ملکه بابل که حامی مقدسات الومیناتی‌ها بود، است. امریکا توسط فریماسون‌ها و یهودان کنترل می‌گردد و برای نظم نوین جهانی در کنج و کنار دنیا اقدامات انجام می‌دهند که از آن جمله ظهور کمونیسم در شوروی را در این مقاله موردبحث مختصر قراردادیم. بالاخره بعد از فروپاشی جماهیر شوروی در دهه نود میلادی، اکثریت رهبران آن‌ها مانند رئیس‌جمهور لیونید کرفچوک (Leonid Kravtchuk) به لوژهای فریماسون‌های اروپای شرقی پیوستند. و همچنان فراموش نشود که حکومت کمونیستی شوروی دومین مملکتی بود که بعد از امریکا اسرائیل را در سال 1948 میلادی به رسمیت شناخت.

آیا با خود فکر کرده‌ایم که چرا کمونیسم از اروپای شرقی برخاست نه از اروپای غربی؟ درحالی‌که بیشتر فئودالیزم و اشراف‌گرائی در اروپای غربی وجود داشت و از طرف دیگر بیشترین فیلسوفان و دانشمندان در اروپای غربی ظهور کردند مانند نیچه، مارکس، انگل، داروین، انیشتین، هایزنبرگ و دیگران و مفکوره و حرکات کمونیستی در اروپای غربی منشأ گرفته بود (قبل از مارکس و انقلاب شوروی). این بحث را به خود شما واگذار می‌کنم که جستجو کنید و جوابی پیدا کنید که قناعت خاطر شمارا فراهم کند و به یاد داشته باشید که در جستجوی خود برای حل این سؤال کلمه anti-Semitism را فراموش نکنید.

همیشه تئوریسن‌های یهود، اهداف بسیار شوم و شرور را در قالب جملات زیبا و قابل‌قبول می‌گنجانند و چون مطبوعات در دست یهودان است، این تئوری‌ها را به‌طور گسترده تبلیغ می‌نمایند. هر پدیده بد وقتی بار بار تکرار می‌گردد برای جامعه رنگ خوب پیداکرده و قابل‌قبول می‌شود.  امروز نیز شعارهای حقوق بشر و مبارزه با تروریزم که در ظاهر زیبا معلوم می‌شوند را استفاده می‌کنند؛ اما اگر متوجه شویم می‌بینیم که چقدر توسط این شعارها به ما صدمه می‌زنند. پس اگر تئوری‌های مارکس برای رفاه اجتماع بود این‌همه ظلم و کشتار چرا؟ آیا امکان دارد که شعار ما رفاه اجتماعی باشد ولی شیوه کاری ما کشتن، از بین بردن مردم بی‌گناه و ظلم بالای آن‌ها؟ اگر دقت کنیم این‌همه برمی‌گردد به همان بحث دیالکتیک مادی‌گرائی. درست در جریان ترویج کمونیسم و جنگ سرد، در طرف مقابل بحث بازار آزاد و لیبرالیسم که بانی اساسی آن پروفسور میلتون فریدمان (یهودی) بود، جریان داشت. کمونیسم زمینه دخالت‌های مستقیم و غیرمستقیم امریکا و همراهانش را در ممالک مختلف و درنتیجه دودسته تقدیم نمودن جهان به کپیتلیزم و لیبرالیسم گردید. زیرا آن‌ها با ظلم کمونیستی قوه درک مردم را گرفتند و بیان داشتند که تنها نظام بدیل برای کمونیسم همان لیبرالیسم است. در حقیقت نظام کمونیستی مانند مقوله‌ی “به مرگ بگیر تا به تب راضی شود” عمل کرد. کپیتلیزم و لیبرالیسم همان سلطه 2 فی صد بر 98 فی صد جهان است. زمانی که در دهه نود کمونیسم در شوروی نابود شد، برای دریافت غذای مک‌دونالد در روز افتتاحیه آن چند هزار نفر در مسکو صف بسته بودند.

کمونیسم زمانی که بیشتر معروف و پرقدرت شد، طرفداران بیشتر پیدا کرد و در سیاست جایگاه یافت، آهسته‌آهسته شعار اصلی آن‌ جنگ با امپریالیسم و در خط مقدم امریکا شد. شعارهای کارگری در قدم‌های بعدی قرار گرفت. این عمل هم بسیار تاکتیکی بود. در بلاک کمونیسم جنگ، خشونت، دیکتاتوری، قحطی و فحشا را ترویج دادند و بجای حقوق کارگری دوباره بردگی کارگری به وجود آمد اما در طرف مقابل در بلاک کاپیتالیستی بیشتر نشان می‌دادند که آزادی‌های فردی و اجتماعی، آسایش وزندگی زیبا وجود دارد.

در سال‌های 1948 و بعدتر در زمان انتخابات ایتالیا و یونان که احزاب کمونیست از قدرت و نفوس بیشتر برخوردار بودند، امریکا با پاش دادن نشریه‌ها در مورد خوبی‌های امریکا، شیوه زندگی و آرامش آن مردم، و ساختن رادیوها با نشرات محلی به زبان‌های محلی‌شان و همچنین فرستادن خط‌ها از دوستان و اقاربشان در امریکا و دیگر ممالک بلاک کاپیتالیسم، قطع کمک‌های امریکا به این ممالک، بر مردمان ایتالیا و یونان باغ‌های سرخ و سبز را نشان می‌دادند. از سوی دیگر آن‌ها را تهدید می‌کردند تا احزاب کمونیستی شکست بخورد که همین اتفاق نیز رخ داد. همین بود که ممالک، سیاستمداران و حکومت‌ها بالاخره باید تعیین می‌کردند که در بلاک کمونیستی هستند یا در بلاک کاپیتالیستی و  امپریالیستی. شانس دیگری عمدتاً وجود نداشت. به خاطر اینکه ممالک چهره خشن حکومت‌های کمونیستی را دیده بودند، بدون کدام مقاومتی خود را به دام امریکا می‌انداختند و دور محور امریکائی تجمع می‌کردند. همین باعث شد که امریکا سیاست اقتصادی استعماری خود را بر بلاک کاپیتالیستی بقبولاند و روزبه‌روز به اقتدار و سرمایه خود بی افزاید. بانک جهانی، تجارت و بازار آزاد، پول واحد تجارت جهانی یعنی دالر، سیستم انتقال پولی جهانی (SWIFT)، و خصوصی‌سازی را بر آن‌ها تحمیل کند. چون تعداد زیاد ممالک اروپائی در آن زمان تازه از جنگ خلاص شده بودند و از نگاه اقتصادی و صنعت به وضعیت بدی قرار داشتند، بدون کدام مقاومتی بازی‌های امریکائی را پذیرفتند. 

وقتی شوروی شکست خورد باعث شد که کمونیسم از صحنه سیاست جهانی در اکثریت مطلق ممالک جهان از بین برود. دیگر دشمن وحشتناک مشترکی وجود نداشت که برای هراس از آن و مقابله مشترک همه به دور محور امریکا جمع شوند و سازمان ناتو پابرجا بماند. در لحظات اخیر مرگ کمونیسم، موضوع تروریزم اسلامی جهانی مطرح و ظهور کرد. کتاب تحت نام “جنگ جهانی چهارم” نوشته کینت دیمارانش، رئیس اسبق سازمان جاسوسی فرانسه که در دهه هفتاد میلادی  به چاپ رسید، جنگ سوم جهانی را جنگ سرد با شوروی و کمونیسم، و جنگ جهانی چهارم را جنگ با مسلمان عنوان نمود که تازه شروع‌شده است. چنانچه شواهد متعددی وجود دارد که حمله‌بر برج‌های تجارت جهانی در 11 سپتمبر 2001 کار حکومت امریکا بود تا یک پیرل هاربر دیگر را به وجود بیاورد که مردم امریکا برای حمله امریکا به افغانستان متقاعد شوند. بعدازآن جورج بوش و افراد بلندپایه دیگر امریکا آن‌ را جنگ علیه تروریزم اسلامی عنوان کرده و آن را 3-4 دهه تخمین نمودند. بعد از مدت کمی بر عراق به بهانه داشتن اسلحه کشتارجمعی حمله نمودند که در اخیر گفتند: نیافتیم!، اطلاعات اشتباه بود. چندی نگذشت که بر لیبیا حمله نمودند درحالی‌که سرهنگ قذافی تسهیلات اتمی خویش را قبلاً به غربی‌ها تسلیم کرده بود. هدف بعد سوریه بود که با مسلح ساختن تظاهرات کنندگان و ایجاد داعش می‌خواست دولت سوریه را سرنگون کرده و خودش بنام مبارزه با داعش داخل سوریه شود که خوشبختانه با دخالت مستقیم روسیه در جنگ، داعش شکست و پلان اول امریکا نقش بر آب شد. وقتی ظهور داعش را نگاه می‌کنیم که از عراق آغاز اما بیشتر تمرکز آن‌ها روی سوریه بود، اکثریت مطلق جلادان آن‌ها اروپائیان به‌اصطلاح تازه‌مسلمان شده بودند، روش خشن قتل آن‌ها، دسترسی به اسلحه و پول هنگفت، نوعیت و مهر بیرق آن‌ها و مهم‌تر از همه اینکه بنام جهاد حتی یک پوچک خالی را به‌طرف اسرائیل  شلیک ننمودند و حتی مجروحین آن‌ها در اسرائیل مداوا می‌شد، نوعیت تبلیغات رسانی آن‌ها، اظهارات ترامپ در مورد به وجود آوردند داعش توسط هیلاری و اوباما، همه این‌ها شک را به‌یقین تبدیل می‌کند، که آن‌ها کنترل گروه‌های را تحت نام گروه‌های اسلامی به دست گرفتند تا به اهداف استراتژیکشان برسند. امروز یکی از نتایج آن را مشاهده می‌کنیم که منطقه کردنشین سوریه که موردحمایت امریکاست و از کنترل دولت سوریه خارج شده است، با یک کمپنی امریکایی قرار استخراج نفت را امضا کردند. چاه‌های نفت سوریه در دست امریکا رسید و آن‌هم با هزینه کم، و کشتار خود مسلمانان. برای اینکه اروپائی‌ها گرد محور امریکایی مبارزه علیه مسلمانان تروریست جمع شوند بعضاً حملات در فرانسه و آلمان، ایتالیا و انگلیس رخ می‌داد و مسئولیت را داعش به گردن می‌گرفت، اما جالب اینکه هیچ حمله در امریکا اتفاق نمی‌افتاد. امریکا و در رأس یهودان سرمایه‌دار همیشه مردمان را درگیر یک جنگ و دشمن فرضی نگه می‌دارند تا از بیم آن به سیستم کاپیتالیستی پناه برده و فرصت توجه به این نابرابری را نداشته باشند.

 یهودان همیشه خواست‌های خود را در قالب و در تحت چند پیشنهاد به ظاهراً زیبا مطرح می‌کنند. ظاهراً شعار کمونیست‌ها مبارزه علیه بورژواها و فئودال‌ها بود؛ اما از طریق اعمال ظلم و خشونت دوباره مردم را به بردگی کشانید. یهودان نمی‌خواستند که قیام خملنیتسکی (Khmelnytsky Uprising) را تجربه کنند. همان‌طوری که در قیام خملنیتسکی تحت فرماندهی بودان خملنیتسکی (Bohdan Khmelnytsky) نیروی‌های دهقانی، به لشکریان مشترک‌المنافع لهستان-لیتوانی هجوم بردند و درنتیجه پایان کنترل و سیطره لهستانی‌ها و یهودیان بر اوکراین رقم خورد. آن‌ها نمی‌خواستند بار دیگر تحت نام کمونیسم، سرمایه و اقتدار خود را در جهان از دست بدهند. بناءً روند کمونیستی را به دست گرفتند. فعلاً بازی کاملاً مشابه را با جریانات اسلامی نیز انجام می‌دهند. رهبری و هدایت جریانات جهادگرای اسلامی را نیز به دست گرفته و در جریان تحقق اهداف خود استعمال می‌کنند. تمام جریانات جنگی تحت نام اسلام همه به ضد ممالک اسلامی و جهان اسلام ولی با همسوئی منافع امریکا و غربیان قرارگرفته است. جریانات داعش را ملاحظه نمایید که صرفاً در مقابل عراق و سوریه به نبرد پرداختند اما هیچ اقدامی علیه اسرائیل نکرده و نمی‌کنند و مجروحان آن‌ها در اسرائیل مداوا می‌گردید. طالبان صرفاً دولت افغانستان را صدمه زده و مردم مسلمان افغان را می‌کشند. هر پدیده خوب وقتی از مسیر خشونت میاید قابل‌قبول قرار نمی‌گیرد. همین‌طور که اسلام در ذات خود عیبی ندارد ولی هنگامی‌که از طریق جریان‌های خشونت‌آمیز طالب وداعش اعمال می‌شود واکنش‌ها را به وجود می‌آورد. نمی‌توان گفت که اسلام مشکل دارد، بلکه شیوه این‌ گروه‌ها مشکل دارد. عین مسئله درباره دیدگاه‌های کمونیستی نیز صدق می‌کند. کمونیسم در تئوری از حقوق و آزادی کارگری صحبت می‌کند اما در عمل جنگ و خشونت‌ را دامن می‌زند که نتیجه آن‌ را همه دیدیم.  

جورج سنتیانا می‌گوید: آن‌هایی که از تاریخ نمی‌آموزند محکوم ‌به تکرار آن‌اند.
ماخذ

  • Jeff kutzler, Zionists and revolutions. You tube.

–    Stanisław krajewski, jews, communism, and the Jewish communists. http://web.ceu.hu/jewishstudies/pdf/01_krajewski.pdf

  • K. Gerner, ‘Degrees of Anti-Semitism: the Swedish Example’, in Jews and Christians, Who is Your Neighbour after the Holocaust?, ed. M. Bron Jr. (Acta Sueco-Polonica, No. 2) (Uppsala, 1997).
  • J. Schatz, The Riddle of Jewish Radicalism (manuscript). https://journal.fi/nj/article/view/69444/41632.
  • Benjamin Ginsberg, The Fatal Embrace: Jews and the State. University of Chicago Press, 1993.
  • Antony C. Sutton, Wall Street and the Bolshevik Revolution. Buccaneer books, 2003.
  • Brian Charlesworth, D. C. (2009). Darwin and Genetics. Genetics, 183: 757-766.
  • Kocaman, F. Communist crimes: History of Communism. Istanbul. Youtube.
  • Liphshiz, C. (2017, 11 6). What was the Jewish role in 1917 Russian Revolution? This Moscow museum gives a full picture. بازيابی در 3 12, 2020، از Jewish Telegraphic Agency : https://www.jta.org/2017/11/06/global/what-was-the-jewish-role-in-1917-russian-revolution-moscow-museum-gives-a-full-picture
  • The Jerusalem Post . (2017, 11 15). بازيابی در 3 15, 2020، از was the Russian Revolution Jewish?: https://www.jpost.com/Magazine/Was-the-Russian-Revolution-Jewish-514323
  • هیتلر, آ. م. (چاپ نهم، 1374). نبرد من. دنیای کتاب

[1]  متن کامل و معلومات در مورد این پروتکل‌ها را با جست‌وجوی: پروتکل‌ بزرگان صهیون (The Protocols of the Elders of Zion) از اینترنت بدست آورده می‌توانید.

[2] Asher Zvi Hirsch Ginsberg

[3] گوی ( عبری :גוי و به صورت جمع گویم גוים) لفظی است که در تورات برای اطلاق به یک ملت یا قوم استفاده می‌شود. معنی لغوی آن می‌تواند “غریبه” یا “غیر یهود” نیز باشد. به صورت جمع معمولاً این لغت برای غیریهود استفاده می‌شود (Exodus ۳۴:۲۴)، که معادل واژهٔ “جنتیل” (Gentile) است (5).

[4] Friedrich Engels

[5]  دیالکتیک (تنازع بقا) فرضیه‌ای است که معتقد است تمام توسعه و تحول در دنیا درنتیجه جدال و نزاع حاصل می‌شود. این تئوری نزاع را برای بقاء انتخاب می‌کند نه کنار آمدن و تشریک منابع برای بقای طرفین را (مرجع ذکر شود).

[6] Charles Robert Darwin

[7]  تئوری‌های داروینیسم با انکشاف علم وراثت (جینتک) و شناخت مکمل از DNA من حیث مالی کول ارثیت، مردود شده است. در این رابطه کتب مختلف علم بیولوژی وجود دارد.

[8]   طراحی هوشمند: یک بحث نیمه ساینسی درباره موجودیت خداوند، که از طریق شواهد علمی تئوری‌های ساینسی درباره مبدأ زندگی صورت می‌گیرد، می‌باشد. طراحی هوشمند تئوری داروین را رد می‌کند. حتی فعلاً در مکاتب امریکا اجازه نیست تا از کلمه طراحی هوشمند نیز برای خلفت موجودات استفاده گردد چون در ذات خود موجودیت یک خالق را که جهان را چنین هوشمندانه طراحی کرد است، متصور می‌سازد. حتی اگرچه امریکا خود را یک مملکت معتقد به عیسویت می‌داند.

[9]  عبری زبانی است باریشه عربی که مردمان بنی‌اسرائیل با آن تکلم می‌کنند و فعلاً زبان رسمی اسرائیل است.

[10]  مولوک که Moloch نیز نوشته می‌شود، به عقیده کابالیست ها و فریماسون ها، و به اساس نوشته‌های قدیم، خدای جنگ می‌باشد که برای او سالیانه اطفال قربانی می‌کنند.


در بارۀ نویسنده

نعمان الدین نایب خیل

1 Comment

  • سلام
    فردی که مقاله رو نوشته ،اشخاصی رو که یهودی نام برده خودشون یهودی نبودن مثلا همین مارکس که پدرش یک یهودی بی تعصب بود که به راحتی دینش رو تغییر داد و حتی خود مارکس هم اصلا به هیچ دینی اعتقاد نداشت، لنین و تروتسکی هم همینطور اصلا به دینی اعتقاد نداشتن و اینکه بگیم اون ها به دینی پایبند بودن پس کمونیست نبودن که امری غیرممکن هست؛پروتکل صهیونیسمی که این نویسنده سعی داشته اون رو به مارکسیسم شبیه کنه کاری بسیار ناشیانه بوده از آن جهت که این پروتکل ها برگرفته از اصول ناسیونال سوسیالیسم، فاشیسم و آنارشیسم بوده که هرسه تضاد فاحشی با کمونیست دارند، مشکل بعدی این مقاله اینه که مبحث فلسفی دیالکتیک رو به مارکس نسبت داده در صورتی که بنیانگذارش هگل بود و مارکس باتغییر اساسی در اون اون رو به کلی تغییر داد و تنها نام دیالکتیک تغییری پیدا نکرد،این تنازع و خشونت هم که به پیشرفت منجر می شود اصلی کاملا فاشیستی دارد، اشتباه بزرگ بعدی اینه که میگه آمریکا(که حامی یهودیت در سرتاسر دنیاست) و انگلیس برای تحقق انقلاب روسیه تلاش کردند در صورتی که انقلاب روسیه در سال 1917 درحالی اتفاق افتاد که دنیا درگیر جنگ جهانیی اول بود و روسیه تزاری به نوعی در جبه متفقین(انگلیس و آمریکا) قرار داشت و در حال مبارزه با امپراطوری آلمان بود که بعد از فروپاشی امپراطوری تزاری روس ها با کشور هایی که روزی با آن ها در حال جنگ بودند(دشمنان آمریکا در اروپا) در حال جنگ بود، بعد از انقلاب روسیه و پایان جنگ جهانی اول تانک های آمریکایی و انگلیسی به سوی خاک روسیه برای سرنگونی نظام شوروی روانه شدند که بعد از مدتی شکست خوردند. این مقاله اشتباهات متعدد دیگری هم داره که فکر کنم همین هایی که گفتم مستنداتی شفاف برای تکذیب اون باشه.

پاسخی بگذارید