جهان سوم اصطلاحی که در قرن بیستم به ادبیات سیاسی-اقتصادی-اجتماعی اضافه شد، یک جهان حقیقی نبوده، بلکه یک پدیدهی ذهنی است که با تکرار پیهم این اصطلاح در اذهان جهانیان به یک واقعیت مبدل شده است، بناءً جهان سوم بیشتر یک جهان ذهنی تا یک جهان حقیقی است. این اصطلاح توسط متکبرانی که خویش را جهان اول مینامند و نخبگان اکادمیک و رسانهای آنها در اذهان تزریق شده و تأثیرات ژرف بالای حالت ذهنی انسانهای دارد که خویشتن را عضوی از جهان سوم پذیرفتهاند. پذیرفتن خویش بهحیث عضو جهان سوم حالت روحی و ذهنی انسان را دگرگون ساخته و حسهای تنبلی، دنبالهروی میمون صفتانه، حقارت، منفیگرایی، ناتوانی، پستی و غیره را رشد میدهد.
در قرن بیستم مردمیکه تحت استعمار مستقیم انگلوسکسنها میزیستند از ظلمهای استعماری به فغان آمده و به مقاومت و مبارزه علیه استعمار برخاستند. استعمارگران درک کردند که مطیع ساختن مردم توسط لبهی شمشیر بعلاوهی اینکه ممکن نبوده، مصارف جانی و مالی بسیاری را نیز در پی خواهد داشت، بناءً برای اینکه بتوانند به بهرهکشی خویش از ممالک تحت استعمار پس از خروج نیز ادامه دهند، از ترفندهای استعمار ذهنی و فکری استفاده کرده و پدیدههای اختلافی (ملی؛ دیورند میان افغانستان و پاکستان، کشمیر میان هند و پاکستان، بلوچستان میان افغانستان، پاکستان و ایران، کردستان در خاورمیانه و ملیتی؛ اختلافات قومی و زبانی) برای مصروف نگهداشتن مردم بهحیث مانع بیداری و تزریق معلومات، اصطلاحات و موج از سلاحهای اکادمیک که به استعمار ذهنی کمک میکند بهجا گذاشتند که توسط ابزارهای مختلف از قبیل رسانهها، کتب، جواسیس و غیره آتش این استعمار ذهنی را در جوامع پسا استعمار شعلهورتر ساختند.
یکی از اصطلاحات استعمار ذهنی همین اصطلاح جهان سوم است که اکثراً ملتهای پسا استعمار بدان مسما است. استفادهی جهان سوم برای هر جغرافیای قبل از همهچیز نشاندهندهی کاستی در انسانها، فرهنگ و طرز زندگی مردم در این جغرافیاها میباشد و کسانیکه در این جغرافیاها این اصطلاح را در شأن خویش میپذیرند بر علاوهی اینکه خویشتن را پستتر از انسانهای که بهزعم آنها انسانهای جهان اول اند دانسته عواقب فکری و ذهنی مخرب دیگر را نیز توأم با آن پذیرفته و مادون بودن خویش را نسبت به آنها اعلام میدارند. حس مادون بودن و پستی، با تأسف، اکنون به یک بیماری فراگیر مبدل گشته و انسانهای ملتهای چون ما به این بیماری مهلک گرفتار شده و اصطلاح جهان سوم را بهحیث عذری برای ناکاری، تنبلی، غیرمفید بودن، فرار از مسئولیتها و حتی فساد کاری خویش پیشکش مینمایند.
پدیدهی جهان سوم که وجود فزیکی نداشته و جهانی است که موجودیت آن در اذهان، تأثیرات منفی ذیل اما نه محدود به این تأثیرات را دارا میباشد.
جهان سوم و شکستن اعتمادبهنفس: معتقدین جهان سوم، باورمند به این هستند که خود، انسانهای جامعه، عقیده و فرهنگ و تمدنشان دارای خلاءهای جدی بوده و مادون انسان، عقیده و تمدن جهان اول اند، بناءً بهصورت تدریجی اعتمادبهنفس خویش را ازدستداده و امید برای بهتر شدن حالت خود و جامعه را از دست میدهند. شکستن اعتمادبهنفس و حس ناامیدی سبب میشود که این انسان به یکمردهی متحرک مبدل شده و بدون استفاده از انرژی خدادادی خویش برای اصلاح و بیرون کشیدن جامعه از حالت کنونی به زندگی بیهدف و فقط برای خوردن، نوشیدن و آمادهسازی سقف برای خویش و فامیل نزدیک خویش ادامه میدهد.
جهان سوم عذری برای ناکاری: فطرت انسان و حتی طبیعت طوری خلقشده است که همسازی با پدیدهها، روندها، روالها و اشیای یکنواخت را نمیپذیرد و انسانهای ناامید و شکسته هم بهزودی از روال یکنواخت زندگی گوسفندی خسته شده و خستگی خویش را در قالب انتقاداتی که اکثراً غیرمنصفانه است فریاد میکنند. انگشت انتقاد آنها بدون در نظر داشت چهارانگشتی که اشاره بهسوی خودشان دارد بهطرف جامعه، فرهنگ، عقیده و تمدن خویش همیشه دراز بوده و به هر حرکت، پدیده و کار اصلاحی به چشم بدبین نگریسته و درواقع نه خودشان میخواهند کاری کنند و نه دیگران را میگذارند کاری برایشان انجام دهد. زمانیکه در مقابل سؤال چرا برای بهبود جامعه کاری نمیکنی؟ از درون خویش و یا از خارج روبرو شوند با گفتن: این جهان سوم است ( و شعارهای کلیشهای چون جهان سوم جایی است که هرکس بخواهد مملکتش را آباد کند خانهاش ویران میشود و هر کس بخواهد خانهاش آباد شود باید به تخریب مملکت خویش بکوشد) عذر پیش کرده و ناکاری خویش را توجیه میکند.
جهان سوم توجیهی برای دنبالهروی میمون صفتانه: اما این سؤال فریادی نیست که با چنین توجیهات و تازیدن بر خود و فرهنگ و عقیدهی خویش خاموش شود، بناءً این انسانهای با اذهان مخنث، بدون درک اینکه جهان مترقی با استفاده از منابع خودشان خویشتن را اول مینامند، به یگانه پیشنهاد راهحل خویش برای بیرون رفت از این حالت نائلآمده و دنبالهروی میمون صفتانه با شعارهای چون این دین است که سبب پس رفت ما شده است، تا چادر بر سر زنهای ما باشد روی پیشرفت را نمیبینیم، دین باید در مساجد قید شود، این دینگرایان که برهنگی را نمیگذارند سبب پس رفت ما شدهاند و غیره را پیشکش مینمایند. عجز ذهنی تا این حد این جوامع را آسیبپذیرتر ساخته و بهره گیران حملات فکری گستردهتر خویش را آغاز میکنند؛ مثلاً اگر در یک رسانهی غربی ببینند که در جوامع که زعم آنها جهان سوم است فردی بالای زن خویش ظلم نموده است، بدون تحقیق و آگاهی گسترده آنرا به فرهنگ و عقیدهی آن جامعه ربط داده و فردا که جامعهی نام نهاد جهان اول بخواهد بهصورت غیرمنصفانه از آن جامعه بهرهکشی کند، اذهان قبل از قبل آن جامعه را یک جامعهی غیرانسانی پذیرفته و بهسادگی توجیهات استعمار گران و ظالمان را میپذیرند، ولی اگر مسئلهی ظلم بالای زن برعکس شده و در جامعهی غربی اتفاق بیفتد این اذهان عاجز جرئت ربط دادن آنرا به فرهنگ و تمدن که خویش را مادون آن میدانند، نداشته و توجیهات چون بیماری روانی و غیره را به آن حک میکنند.
جهان سوم و فرار از مسئولیت: بهرهکشی جهان نام نهاد اول تنها مختص به سرقت بردن منابع طبیعی و سرمایههای جهانی که آنرا جهان سوم مینامند نمیشود بلکه بهرهکشی از منابع بشری این جهان با استفاده از شیوع این اصطلاح برای همگانی ساختن حس ناامیدی، بدبینی نسبت به جامعهی خویش و بیگانهپرستی استفاده اعظمی برده و بهمجرد دیدن استعداد و چیزفهمهای در این جوامع یا آنها را به جوامع خویش برده و یا هم در جامعهی خودشان به نفع خویش استفاده میکنند و زمانیکه از این استعدادها دلیل فرار از مسئولیتها پرسیده شود همان توجیهات، این جامعه و این مردم پیشرفت نخواهند کرد بناءً خود را میسازم را پیشکش کرده و بدون درک اینکه خودش مردم هست و خودش باید این جامعه را بسازد، به انتقادهای کلیشهای پرداخته و بعلاوه برای درست جلوه دادن خویش چند ناسزا نیز نثار جان مردم، فرهنگ و عقیدهی که با آن بزرگ شده است، میکند.
یک مقاله گنجایش تمام گفتنیها مربوط این موضوع را ندارد، بناءً از خوانندهی محترم خواهشمندم تا بالای این موضوع بیشتر فکر کرده و نتایج بیشتری نظر به بررسی همهجانبهی تأثیرات این موضوع استنتاج نمایند.
پیام من به مردم و خصوصاً جوانان مسلمان این است که درک کنند آنها هیچ کاستی نسبت به کسانیکه خویش را جهان اول مینامند نداشته و همیشه برای اصلاح افکار و افعال جامعه کارکرده و جامعه را بهسوی فلاح بکشانند، چون کسی دیگری این کار را برای ما نخواهد کرد.
به امید بیداری!