از آغاز شکل گیری و بروز اندیشه های جیوپولیتیک یعنی اوایل قرن بیستم تا عصر کنونی جغرافیای کشور ها و بالاخره منطقه جایگاه مقدم را در سیاست خارجی کشور ها تشکیل داده است. چنانچه نیکولاس سپایکمن یک جیوپولیتیشن و داشمند علوم سیاسی آمریکا جیوپولیتیک را طرح ریزی سیاست خارجی یک کشور بر اساس عوامل جغرافیایی آن میدانست و معتقد بود که مطالعه سیاست خارجی یک کشور باید در ارتباط به موقعیت جغرافیای آن صورت گیرد.
جیوپولیتیک در زمان ظهور و دوران جنگ سرد بیشتر به اهمیت جغرافیای و نقش آفرینی محیط در سیاست افزوده است و مطابق عوامل مؤثر و سازنده هریک منطقه را اؤلویت بندی نموده و تاثیرات آنرا نیز بالای سیاست کشورها مورد بررسی قرار داده است. در مجموع نظریه ها و تیوری هائیکه در عرصه های جیوپولیتیک طراحی گردیده است تا حال بحث هارتلند و ریملند یا به بیان دیگر استراتیژی بری و بحری از جایگاه ویژه ئی نزد قدرت های بزرگ برخوردار بوده و از این نظر به مناطق و کشور ها نگریسته میشود.
اخیراً نظریه برخورد تمدن ها از هنتینگتون، قدرت های بزرگ غربی را واداشته است تا بمنظور استمرار قدرت و جلوگیری از اتحاد تمدن ها که علیه غرب شکل گیرد، به مناطق جغرافیای دقت خویش را بیشتر سازند. در کل هر آنقدر به اندیشه نظریه پردازان جیوپولیتیک نظربیندازیم از آغاز قرن بیستم تا قرن بیست و یکم ویژگی های جیوپولیتیکی بیشتر و در هم پیچیده تر میشود.
در نخست وسعت سرزمین و گسترش فضای حیاتی به اساس نظریه فریدریک راتزل مورد توجه قدرت ها بود. با تجارب جنگ های جهانی اول و دوم ویژگی گسترش فضای حیاتی اقتصادی مطابق به طرح باومن مورد توجه قرار گرفت و احتیاجات کشور های صنعتی آنها را به اهمیت نفت متوجه نمود و وادار به طرح استراتیژی انرژی ساخت.
همزمان با این حادثه جنگ سرد نیز به اوج خود رسید و مناطق جیو استراتیژیک بمنظور پیشی گرفتن به رقیب داغ تر جلوه نمود و پس از پایان جنگ سرد، استراتیژی محیط زیست و حفظ منابع، برخورد تمدن ها براساس جغرافیا، فرهنگ ، تاریخ و مذهب به اهمیت جیوپولیتیک افزود. تمامی ویژه گی های که در فوق ذکر شده با گذشت زمان در قالب هارتلند و ریملند مطالعه میگردید، نقش کشورها و مناطق بنابر ویژه گی های آنها نمایان تر گردید.
هالفورد مکیندر جیوپولتیشن انگلیسی در قرن بیستم نظریه خویش را متکی به استراتیژی بری متمرکز به منطقه هارتلند نمود، سپس مناطق جهان را بنابر ویژه گی های ژیواستراتیژیکی به مناطق (جزایر جهانی) هلال داخلی و خارجی تقسیم بندی نمود، حاکمیت بر هارتلند را حاکمیت جزایر جهانی و حاکمیت بر جزایر جهانی را به قدرت جهانی مرتبط میدانست.
در این نظریه نقش هر منطقه بر حسب ویژه گی های استراتیژیکی و دفاعی آن واضح گردیده است.
ماهان متکی به استراتیژی بحری به موقعیت ساحلی یک کشور که امکانات احیای بنادر استراتیژیکی و اقتصادی را دارا باشد مطرح میسازد. به اساس این نظریه بر خورداری مناطق جیواکونومیکی و موقعیت ساحلی که توانائی قدرت یابی در تجارت ، اقتصاد و تاثیرات ناشی از آن بالای سیاست را داشته باشد مورد توجه قدرت ها قرار گرفت بویژه این طرح ماهان اساس استراتیژی و توسعه نیروهای دریائی آمریکا را تشکیل داد. نیکولاس سپایکمن با بررسی هارتلند مکیندر، مناطق هلال داخلی مکیندر را ریملند یا سرزمین حاشیه نامید، درست این منطقه ایست که بین هارتلند و ابحار قرار دارد و بنابر داشتن عوامل مؤثر جیوپولیتیک، امکان برقراری تماس را به هردو منطقه یعنی بری و بحری فراهم میسازد.
ریملند که تمام قاره اروپا را به جز شوروی سابق، ترکیه، خاورمیانه، جنوب، جنوب شرق و شرق آسیا را احتواء مینماید، در این میان قسمت اعظم این منطقه را کشور های اسلامی و قطب جهان اسلام در بر گرفته است.
کشور های اسلامی با طول (11) هزار کیلومتر از جزایر جاوه اندونیزی تا سواحل افریقا در اقیانوس اطلس و با عرض (5) هزار کیلومتر از قزاقستان تا سودان با جمعیت نزدیک دو بیلیون ساحه وسیع جغرافیای را احتواء نموده است.
این منطقه بزرگ بنابر عوامل طبیعی و بشری با در نظرداشت نظریات نظریه پردازان معروف دانش و معرفت جیوپولیتیک و بنابر داشتن ویژگی های جیوچولیتیکی قابل ملاحظه ئی در حال حاضر مکمل استراتیژیک قدرت ها مطرح امروز را تشکیل میدهد .
ظهور دین مبین اسلام در شبه جزیره عربستان و گسترش آن در سرزمین های پیرامون آن تصادفی نه بلکه نقش جغرافیای این منطقه را نیز بازگو میسازد. از یک طرف مرکز و قطب جهان اسلام مرکزیت جهان را تشکیل میدهد و بین سه قاره جهان حکم پل ارتباطی را تشکیل میدهد که از نظر جیوپولتیک قابل دقت است. نه تنها این وپژه گی بلکه از جمله پنج کشور بزرگ نفتی جهان چهار کشور در این منطقه قرار داشته و به مثابه قلب پرتپش صنعت جهان، نفت را از طریق کانالهای اطراف اش که بمثابه شریان های نفت یا خون صنعت امروزی عمل میکند ، ماشین صنعت امروزی را به چرخش میاورد.
بنابر این ثروت خدا داد طبیعی است که امروز توجه قدرت های جهان را به خود معطوف داشته و از طرفی هم بعنوان یکی از بزرگترین مناطق تجارتی جهان مطرح است. قطب جهان اسلام و شبه جزیره عرب که به آن شخص ماهان اصطلاح خاورمیانه را بنابر داشتن امتیازات قدرت بحری اطلاق نموده است و از سوی هم محور مهم در منطقه ریملند بشمار میرود. با حدود کوچکش محاط و محصور به شش ناحیه استراتیژیک میباشد .
تنگه بسفر و دردانیل در غرب ترکیه آسیا را از اروپا جدا میسازد و به نقش جیوپولیتیکی ترکیه میفزاید از همین جهت مورد توجه قدرت ها بزرگ جهانی از جمله روسیه بمنظور توسعه تجارتی و دستیابی به آب های آزاد و از جانبی هم از نظر جیواستراتیژیکی به مثابه اولین ستون نظامی برای آن کشور مورد توجه قرار گرفته است. کانال سویز و باب المندب که در حکم مکمل استراتیژیک یکدیگر عمل میکنند در کوتاه کردن فاصله شرق دور و اروپا نقش مهمی دارد.
تنگه هرمز بر علاوه نقش نظامی پراهمیت اش در استراتیژی نفت از جایگاه منحصر به خودش برخوردار بوده و هکذا جزایر واقع خلیج فارس با مجمع الجزایر بحرین دارای ارزش استراتیژیک است و هریک به شکلی به اهمیت این قلمرو افزوده است.
بنابر قول داکتر عزت الله عزت جایگاه قطب جهان اسلام در بین سه جبهه استراتیژیکی (آسیا، اروپا و افریقا) این منطقه را به حکم سه پل عملیاتی بین سه قاره متذکره قرار داده است و به خاطر همین علت بهتر است آنرا هارتلند اورسیا نامید.
هرچند قطب جهان اسلام دارای چنین ویژه گی هایست و مکمل استراتیژیک بحری و بری در بین سه قاره بشمار میرود و به آن توانائی مبدل شدن هسته قدرت جهانی و رهبری کشور های اسلامی را میدهد اما بزرگترین عامل جیوپولیتیکی یعنی مرز ها که ساخته و بافته و میراث دوران استعمار است، در سد راه پیشرفت کشور های اسلامی و اتحاد این کشور ها واقع شده است.
و از طرفی هم عدم موجودیت سازمانهای اجتماعی و سیاسی که حیثیت اجرائیوی را نیز داشته باشد به ندرت یافت میشود. تمامی این عوامل همگرایی و یکپارچگی تمدن اسلامی را به چالش میکشاند.دانستن و پی بردن به اهمیت میتا جیوپولیتیک کشور های اسلامی و قطب جهان اسلام ما را وادار به پیدایش راهکار های منظم به منظور ایجاد همگرائی، وابستگی و اتحاد تمدنی جهان اسلام مینماید.
داکتر عزت الله عزتی در اثر جیوپولیتیک خود مینگارد، "در این بررسی جیوپولیتیکی قبل از هر چیز لازم است قلمرو جیوپولیتیکی جهان اسلام را تعین نمود و سپس برای هر قلمرو با توجه به عوامل سازنده جیوپولیتیکی خاص آن به ارایه راهکار ها مبادرت شود. جهان اسلام با توجه به موقعیت جغرافیای خود میتواند با داشتن حداقل محدودیت های جیوپولیتیکی به صورت قدرت جهانی در آید و راه توسعه و پیشرفت خود را هموار کند.
اگر قلمرو جهان اسلام به سه ناحیه جغرافیای غرب، شرق و مرکز تقسیم شود به طوریکه تعین حدود جغرافیای هریک متکی بر عوامل محیط طبیعی و جغرافیای باشد و سپس با تعین حق تقدمها در بین این نواحی، عوامل جیوپولیتیکی و ساختار های آن مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد. سرانجام راهکار های رسیدن به وحدت جهان اسلام به ما ارایه خواهد شد.
در این تقسیم بندی غرب جهان اسلام از کانال سویز شروع میشود و مجموع کشور های مسلمان قاره افریقا را در برخواهد گرفت.
مرکز جهان اسلام شامل شبه جزیره جنوب آسیا است که مرز های آن آبها مدیترانه شرقی، بحیره احمر، بحیره عرب، بحیره عمان و خلیج فارس تکیه دارد.شرق جهان اسلام از مرز های شرق ایران شروع میشود و کلیه مسلمانان آسیای مرکزی، جنوب شرق، و قسمتی از شرق آسیا را در بر میگیرد".
از نظر داکتر عزتی تصنیف و دسته بندی جهان اسلام به اساس تقدمها و ویژگی های جیوپولیتیکی مرکز جهان اسلام در رتبه اول و غرب اسلام در رده دوم و شرق اسلام در درجه سوم قرار میگیرد.از طرفی هم تصنیف بندی دکتر عزتی هم بی موجب نیست، چون ژان ژاک دانشمند آمریکای نیز در خصوص مرکز جهان اسلام چنین ابراز نظر مینماید،"هر کشوری به شبه جزیره عربستان مسلط شود به همه قاره اروپا مسلط میگردد، طبیعی است هر کشوری که بر اروپا تسلط یابد بر جهان حکومت خواهد کرد".از جانب دیگر (500) سال قبل از میلاد دریاسالار امپراطوری بزرگ هخامنشی ها بنام سیلاک معتقد بود که هر کشور که به سه منطقه کلیدی و استراتیژیک یعنی بحرین، عمان و یمن مسلط باشد برجهان حکومت خواهد کرد.
با توجه به همین استراتیژی، هخامنشی ها و حتی ایرانیان نیروی دریایی قوی داشته و برآبها وسرزمین های اطرف خلیج فارس و بحیره عمان تسلط داشتند.با مداقه عملی اگر ناهمگونی های فراوانی که منجر به قطعه قطعه شدن جهان اسلام شده است، جای خود را به همبستگی اقتصادی، رجعت به معنویت و پیوند تاریخی، استفاده اصولی از منابع طبیعی بویژه نفت و درک این قلمرو وسیع بدهد، جهان اسلام نقش بسزای در سرنوشت جهان ایفا خواهد کرد.
یا به بیان کلام با عظمت خداوند (ج) که میفرماید «و اعتصمو بحبل الله جمیعاً ولا تفرقو» مسلمانان جهان به اصالت دینی خود، وحدانیت، قرآن و سنت پیامبر اعظم اسلام اتکا نماید، و جامه ئی عمل بر تن نماید، دیگر جهان اسلام مکمل استراتیژیک برای شرق غرب نخواهد بود بلکه خود همچو (12) قرن قبل به سر نوشت خود با نظام اسلام حاکم و مانند یک قدرت بزرگ در جهان عرض وجود خواهد کرد.
بیجانیست که هنتینگتن با پی بردن این اهمیت در فصلی از اثر خود که در سال (1996) منتشر شد قرن بیست و یکم میلادی را قرن محمد (ص) خوانده است.پس برما لازم است گام دقیق تر و سریعتر برداریم و از این نعمات الهی در راستای خدمت به دین و ملت مسلمان بهره گیری نمائیم تا چهره واقعی اسلام را با عظمت و یکتازی آن ثابت سازیم. با مصراع شعر پر محتوای اقبال لاهوری به سخن خود پایان میبخشم. ما زنده برآنیم که آرام نگیریم موجیم که آسایش ما عدم ماست
ماشالله مرد خدا
احسنت🙏